وقتی استودیوی آیاو اینتراکتیو (IO Interactive) برای اولین بار اعلام کرد که روی پروژهای با نام «007» کار میکند، سروصدای زیادی به خصوص در میان طرفداران هیتمن و جیمز باند به وجود آمد. این سروصدا تا حدی منطقی بود به خصوص که از بعضی جهات، این پروژه کاملاً با عناصر جاسوسی عالی و دنیای اغواکنندهی World of Assassination در هیتمن هماهنگ است، با این حال، مامور 007 شخصیت کاملاً متفاوتی نسبت به مامور 47 دارد و از همان ابتدا برخی نگران بودند که آیا این استودیو میتواند این تمایزها را فهمیده و این پروژهی مهم را به خوبی انجام دهد یا نه. حال بعد از دیدن بخشی از گیمپلی 007First Light، میتوان گفت که سازندگان موفق شدهاند تا بهترین ویژگیهای هیتمن را به بازی جدید خود منتقل کنند اما بدون آنکه این وسط ستونهای اصلیای که برای جیمز باند بودن ضروریاند، قربانی شوند.
جیمز باند، ایندیانا جونز، لارا کرافت، نیتن دریک، هر کدام از این ماجراجویان مشهور از شخصیتی که قبل از آنها خلق شده بود الهام گرفتهاند. حالا این چرخه کامل شده و استودیوی آیاو اینتراکتیو با بازی 007First Light روح اکشن مجموعهی آنچارتد از ناتی داگ (Naughty Dog) را زنده کرده است. اما این چرخه بیشتر شبیه یک سکه است، درست مثل سکهای که شخصیت دیگر آیاو اینتراکتیو، مأمور ۴۷، همیشه در جیبش دارد؛ یعنی سکهای با دو روی متفاوت. در داستان جدید جیمز باند، ردپای دیانای مامور ۴۷ به وضوح دیده میشود؛ آنقدر که اگر خود جاسوس کاریزماتیک بریتانیایی یک بارکد پشت سرش داشت، احتمالاً با اسکن کردنش متوجه میشدید که او هم روی همان خط تولید ساخته شده است. با توجه به چیزهایی که تاکنون از بازی دیدهایم، ترکیبی هیجانانگیز از گیمپلی خلاقانه و پر از احتمالات مجموعهی هیتمن و شکوه سینماییای است که از یکی از ماندگارترین سریهای سینما انتظار میرود.
جیمز باند جوان
بازی First Light دربارهی رسیدن به آن شمارهی مشهور یعنی ۰۰۷ است اما قبل از شماره، یک نام وجود دارد که جیمز باند است و پشت این نام، نام دیگری قرار گرفته: پاتریک گیبسون (Patrick Gibson). انتخاب بازیگر برای مشهورترین جاسوس بریتانیایی همیشه بحثبرانگیز بوده، اما گیبسون ۳۰ ساله ظاهر و صدای مناسب نقش را دارد و حالا جوانترین باندی است که تاکنون روی دیدهایم. در ۲۶ سالگی، این نسخه از قهرمان نمادین ایان فلمینگ (Ian Fleming) پر از اعتماد به نفس و جذابیت است، اما لکهای از ناپختگی نیز وجود دارد که هنوز برطرف نشده است. این همان باند باتجربه و سردی نیست که دنیل کریگ (Daniel Craig) به ما نشان داد، بلکه نسخهای است که تازه در ابتدای مسیر حرفهای خود قرار دارد.
مارتین امبورگ (Martin Emborg)، کارگردان روایی بازی میگوید:
به نظر من، این بازی در اصل داستان یک مرد جوان است که وارد دنیایی تازه میشود. او قدم به دنیای سایهها و آیندهاش میگذارد. پس ما کسی را میبینیم که نگاه روشنتری به زندگی دارد، مثبتتر است و برای مخاطب قابلدرکتر به حساب میاید. بهعنوان تماشاگر، ما خیلی بیشتر از او میدانیم که در آینده چه چالشهایی پیش رویش خواهد بود. به همین خاطر، ما داستان و ماجراجوییای برایش ساختهایم که او باید از آن عبور کند تا پختهتر شود و بخشی از مسیر رسیدن به شخصیتی باشد که همه میشناسیم؛ یعنی همان جیمز باند کارکشته
در خدمت اعلیحضرت
بازی داستانی است که برای «زمانهای که در آن زندگی میکنیم» ساخته شده؛ عبارتی که هاکان ابرک (Hakan Abrak)، مدیرعامل استودیو و کارگردان بازی، بارها تکرار کرده است. جالب است بدانید که این نخستین باری است که یک داستان رسمی جیمز باند در خدمت پادشاه و کشور روایت میشود و در عین حال قصهای است که هم به تاثیرات مثبت و هم به پیامدهای منفی فناوری مدرن میپردازد. بعدا خواهید دید که این موضوع چگونه به لیست ابزارهای جاسوسی او کمک میکند، اما فعلاً بیایید بر تهدیدی که برای دنیای ساخته شده توسط آیاو ایجاد میکند، تمرکز کنیم.
ابرک در مورد تلاشهای ما برای مهار و درک هوش مصنوعی میگوید:
این همان حالوهوای فرهنگی و فکری زمانه است، نه؟ اینکه فکر کنیم قرار است چه تأثیری بر زندگی ما بگذارد؟ چه تأثیری بر امنیت ما خواهد داشت؟ هوش مصنوعی قطعاً بخشی از داستان است. وقتی دربارهی جاسوسی و فعالیت در سایهها بازی میسازید، این مسائل همراه با جهشهای فناوریای که تجربه میکنیم، فرصتهای محتوایی زیادی برای کار در اختیار ما قرار میدهند.
دقیقا همانطور که ما در دنیایی زندگی میکنیم که هنوز در حال کنار آمدن با تاثیرات هوش مصنوعی است، باند نیز ماموری تازهکار است که تجربههای زیادی را پشت سر میگذارد. آیاو اشاره کرده که ممکن است اینجا جایی باشد که او شاید حتی برای اولین بار ناچار به گرفتن جان کسی شود. اما همانطور که نامش با الکل و خشونت گره خورده، به خاطر توجهی که از سوی زنان زندگیاش جلب میکند نیز شهرت دارد و در مورد اولین تجربههای او در این زمینه، استودیوی سازنده تایید میکند که چنین سبک زندگیای به طور کامل آغاز شده است. امبورگ افزود:
او یک مرد بسیار جذاب بیست و چند ساله است. هرچند مطمئن نیستم که خیلی خودش از این موضوع آگاه باشد. این چیزی نیست که مثل نسخههای مسنتر باند به عنوان ابزاری برای فریب یا رسیدن به هدف استفاده شود. از این نظر، او بیشتر شبیه یک آدم معمولی است.
البته آدمهای معمولی معمولا خودشان را به شکل راننده جا نمیزنند تا وارد مسابقاتی بشوند که در قلعهای در اسلواکی برگزار میشود، آن هم در قالب ماموریتی برای پیدا کردن همکاران سرکششان. این، آغاز یکی از نخستین ماموریتهایی است که وظیفهی باند را برای دستگیری مامور خائن 009 تعریف میکند و بعد از یک آموزش در مرکز تمرینی امآی۶ (MI6) و یک پیشدرآمد با عنوان مرموز «حادثهی ایسلند» رخ میدهد. این مرحلهی نمایشی که میتوانید در آخرین برنامهی استیت آو پلی (State of Play) ببینید، دو بخش متفاوت از ریتم گیمپلی First Light را به نمایش میگذارد. بعضی بخشها، به خصوص در نیمهی ابتدایی این دمو، برای کسانی که تجربهی کارهای استادانهی آیاو اینتراکتیو در World of Assassination را دارند، آشنا خواهد بود. ابرک توضیح میدهد:
او لزوماً اینطور نیست که با سکهها این طرف و آن طرف راه برود و آنها را پرت کند، زیرا باند خیلی بیپرواتر عمل میکند. تجربهی بازی خیلی مستقیمتر است، بنابراین ممکن است چیزی را بردارد و همان لحظه برای پرتکردن حواس دشمن استفاده کند. باند جذابتر است، بنابراین شاید بتواند چیزی را در گوش دشمن بگوید تا حواسشان به جایی که میخواهد جلب شود.
وقتی از ورود به قلعه جلوگیری میشود، چنین فرصتهایی ممکن است پیش بیاید، چون گزینههای مختلفی در محیط پنهان شدهاند که شما باید کشفشان کنید. به عنوان مثال باند میتواند یواشکی از کنار چند نگهبان رد شود تا یک فندک بدزدد و از آن برای آتشزدن برگهای نزدیک استفاده کند تا حواس یکی از نگهبانها پرت شود و بتواند بیسر و صدا از پنجرهای باز بالا برود. روش دیگر این است که به سادگی دعوتنامهی یکی از مهمانها را بدزدد. ابرک ادامه میدهد:
راههای مختلفی برای انجام کارها وجود دارد. اینکه بخواهید از ابزارهایتان استفاده کنید یا مشت و لگد، یا بخواهید مخفیانه عمل کنید یا از غریزهها و جذابیتتان استفاده کنید تا به هدف برسید، دست خودتان است. فکر میکنم این ترکیب اکشن و بعضی از المانهای هیتمن، احتمالاً پیچیدهترین بازیای است که ما تا حالا ساختهایم.
با وجود طراحی هوشمندانهی سیستمها و مراحل، هیتمن همیشه حالوهوای بامزه و طنز خودش را داشته است. همین لحن به خوبی در جیمز باند هم دیده میشود. هر دو مجموعه علاقهی زیادی به دیالوگهای کوتاه و شوخطبعانه و همچنین مرگهای خندهدار دارند؛ البته باند آنها را با چشمک و نگاهی متفاوت بیان میکند، انگار همیشه برای یک تماشاگر اجرا دارد، در حالی که شوخیهای مامور ۴۷ بسیار خشک و جدی هستند. مامور ۴۷ معمولاً دیده نمیشود، اما باند نمیتواند از جلب توجه دوری کند. با اینکه این دو مامور رویکرد متفاوتی دارند، هر دو به نوعی سوختی برای کمدی میسازند. وقتی باند در عمارت اسلواک گفته شده قدم میزند، مستخدمها در مورد اینکه دوست دارند برایش یک شکلات نعنایی اضافه روی بالش بگذارند پچپچ میکنند و یک مرد متکبر دربارهی ظاهرش نظر میدهد و او را با یک مدل مشهور اشتباه میگیرد. گاهی خود جیمز هم جواب میدهد و با زبانش از موقعیتهای خطرناک جان سالم به در میبرد. امبورگ میگوید:
فکر میکنم ما این کار را با مامور ۴۷ هم کردیم، اما او فرشتهی مرگ است. او خیلی کمحرف است. بعد از کار روی ۴۷، نوشتن داستان برای کسی مثل باند حس تازگی دارد.
همانطور که گفته شد، او میتواند با جذابیتش دیگران را خلع سلاح کند و به همین خاطر لازم نیست همیشه وارد درگیری مستقیم شود زیرا کافی است نگهبانان را فریب دهد. این ویژگی شخصیتی مستقیما در گیمپلی هم اثر دارد و باعث میشود تغییر لباس در 007First Light اهمیت کمتری نسبت به هیتمن پیدا کند. باند راحت به سمت یک غریبه میرود و خودش را معرفی میکند تا با جذابیتش او را خلع سلاح کند. به این ترتیب میتوان از درگیری دوری کرد. این کار نیاز به فوکوس دارد؛ منبعی که با یک نوار زرد رنگ در سمت راست صفحه نمایش داده میشود. این مهارت قدرتمند و البته پرهزینه است و باید با احتیاط استفاده شود. البته میتوان فوکوس را با انجام برخی ماموریتها دوباره پر کرد؛ مثل زمانی که یک درگیری خشن را با از بین بردن همهی افرادی که تحریک کردهاید، کنترل کنید.
دو منبع دیگر، باتری و مواد شیمیایی، روی صفحه ساعت مچی امگای او در گوشهی سمت چپ رابط کاربری دیده میشوند. اینها ابزارهای باند را شارژ میکنند؛ ابزارهایی که در طول کمپین به تدریج جمع میشوند. البته این وسیله فقط یک ساعت ساده نیست، بلکه مجموعهای از تواناییها را در دل خودش دارد. مثلا میتواند محیط را اسکن کند تا مکالمات قابل شنود را پیدا کند یا از راه دور سیستمهای الکترونیکی را هک کند تا باعث حواسپرتی یا حتی انفجار شود.
بازی در این بخش شباهت زیادی به بازی واچ داگز (Watch Dogs) پیدا میکند. علاوه بر اینها، ابزارهای اختیاری دیگری هم وجود دارند که میتوانید سه موردشان را همراه خود به میدان ببرید. اینها از ابزارهای معمول مخفیکاری، مثل بمبهای دودزا برای فرار سریع، تا ابزارهای پیشرفتهتر، مثل لیزر دستی، تنوع دارند. ابرک توضیح میدهد:
این لیزر میتواند بعضی موانع را باز کند، اما همچنین میتواند لوسترها را پایین بیندازد. همچنین میتواند مردم را کور کند یا آنها را خلع سلاح کند و به طور کلی ابزار خیلی جالبی است.
او همچنین گفته که احتمالا بتوانیم بین ماموریتها به بخش کیو برویم و آخرین اختراعات سرپرست تجهیزات امآی۶ را از نزدیک بررسی کنیم؛ فانتزیای که در ذهن هر طرفدار باند نقش بسته است.
مجوزی برای کشتن
کمپین بازی قرار نیست محدودیت زیادی برای بازیکن ایجاد کند؛ مناطق باز زیادی وجود دارد که رگههای میراث هیتمن را میشود در آن دید، فقط با این تفاوت که کراوات قرمز جای خود را به کراوات مشکی داده است. اما در حالی که در دنیای World of Assassination همیشه مبارزهی مستقیم بیشتر شبیه به یک گزینهی پشتیبان بود، اینجا به یک ضرورت تبدیل شده است. در پایان ماموریت نفوذ دمو، بعد از اتفاقی احتمالا بسیار انفجاریتر از یک کیش و مات ساده است، جیمز باند پشت فرمان یک استون مارتین کلاسیک مینشیند. این لحظه کاملا برای تحقق فانتزی جیمز باند طراحی شده و حتی بدون اینکه خودم آن را بازی کنم، تعقیب و گریز با خودرو بهقدری هیجانانگیز بود که من را مجذوب کرد، هرچند کمی بیش از حد طولانی است. این صحنه شاید به اندازه صحنهی معروف تعقیبوگریز جیپ در مراکش در آنچارتد ۴ پرهیجان نباشد، اما به شکل پرشوری ما را به نقطه اوج بعدی مرحله میرساند.
در تعقیب مامور فراری 009، جیمز به یک فرودگاه نظامی میرسد که پر از نیروهای مسلح است. همین که وارد منطقه میشود، «مجوز کشتن» دریافت میکند؛ یعنی میتواند سلاحش را بیرون بکشد و بیمحابا شلیک کند. آیاو اینتراکتیو نمیخواهد باند همیشه مثل یک ماشین کشتار عمل کند، بنابراین استفاده از زور مرگبار فقط در شرایط خاص امکانپذیر است. مبارزات هم روان و چشمگیر به نظر میرسند و این سکانسها نشان میدهند که طراحی مراحل میتواند هم با ریتمی آرام و هم بسیار سریع، تنوع زیادی داشته باشد. به عنوان مثال اگر در حالت مخفیکاری دیده شوید اما سریع همهی دشمنان را از پا درآورید، یک المان رابط کاربری نشان میدهد که وضعیت کنترل شده است که تفاوت ظریفی با هیتمن دارد، جایی که چنین موقعیتهایی میتوانستند به سرعت از کنترل خارج شوند و گاهی حتی مشخص نبود که شما امن هستید یا نه.
بخشی از پارانویا و اضطراب هیتمن به نظر میرسد حذف شده است اما جای آن را اعتمادبهنفس گرفته، چون این همان چیزی است که باند با آن شناخته میشود. این نشانه همچنین برای این است که به شما اطلاع دهد که شما بدون وقفه به نوعی از یک حالت بازی به حالت دیگر منتقل شدهاید. باند از مامور 47 بسیار چابکتر است. او میتواند اسلحههای خالی را به سر دشمنان پرت کند و در یک حرکت نرم بین موانع جابهجا شود. در ماموریتی دیگر که باند باید به یک مراسم در کنسینگتون نفوذ کند، از پرتاب توپهای بیلیارد به سر دشمن گرفته تا بازکردن درها با ضربه و هل دادن آنها به نگهبانهای پشت در، خلاقیت بیشتری دیده میشود این وعدهی ترکیب قدرت فیزیکی باند، گجتهای جالب و محیطهایی پر از فرصت، واقعا هیجانانگیز است.
باز هم در اسلواکی، این موضوع به اوج میرسد؛ جایی که باند سوار هواپیمایی میشود و بعد از یک مبارزهی تنبهتن روی بال و سپس درون بدنه، کنترل هواپیما به دست شما داده میشود و میتوانید آن را به چپ یا راست مایل کنید. این کار دشمنان را از تعادل خارج میکند و بارها و جعبههای بزرگ را به سلاحی مرگبار تبدیل میکند. جعبههایی چند تنی با شدت به سربازان برخورد میکنند و استخوانهایشان را میشکنند. همین مکانیکهای تکمرحلهای باعث میشوند هر صحنه اکشن بزرگ و بهیادماندنی به نظر برسد. این بخش یادآور کال آو دیوتی: مدرن وارفر (Call of Duty: Modern Warfare) اصلی است که خودش هم تا حدی از باند الهام گرفته بود. درست مثل مرحلهای که فقط در یک بخش کوتاه کنترل یک هواپیمای AC-130 را به شما میداد. این لحظات هستند که مراحل را ماندگار میکنند.
این ترکیب تعقیبوگریز با خودرو، تیراندازی و بدلکاری هوایی برای آیاو قدمی تازه است. استودیویی که همیشه در سکوت و روشهای دقیق لذت میبرده، حالا باید سبک خود را عوض کند و روی عناصر اکشن ماجراجویی تمرکز کند؛ چیزی که یا مدتها انجام نداده یا اصلا تجربهای در آن نداشته است. اینجا، توسعهدهندگان دانمارکی مجبور شدهاند سراغ داستانهای پرهیجان و ماجراجویانه بروند. امبورگ میگوید:
کتابهای اصلی جیمز باند برای ما تنها یک نقطه شروع بودند، چون میخواستیم کار خودمان را انجام دهیم. نمیخواستیم تکههایی از اینجا و آنجا برداریم و ترکیب کنیم. مسئله این بود که این شخصیت کیست و ما چطور او را ارائه دهیم که با داستانی که میخواهیم تعریف کنیم جور دربیاید؟
این ساختار بخشهای از پیش طراحی شده با بخشهایی که خلاقیت شما را میطلبند، یادآور بازی«ایندیانا جونز و دایرهی بزرگ» است. جالب اینکه استیون اسپیلبرگ (Steven Spielberg)، بخش زیادی از ایدهی خلق باستانشناسش را مدیون جیمز باند است. کارگردان «مهاجمان صندوقچه گمشده» حتی پیش از آنکه جورج لوکاس (George Lucas) ایدهی ماجراجوییهای ایندیانا اسمیت را به او پیشنهاد کند، میخواست یک فیلم از مجموعهی ۰۰۷ بسازد. بدون ایندی، «توم ریدر» به وجود نمیآمد و در نتیجه «آنچارتد» هم ساخته نمیشد. هرچند تیم آیاو اینتراکتیو تمایلی ندارد بهطور مشخص از منابع الهام خارج از دنیای باند نام ببرد، اما چندان دور از ذهن نیست اگر تصور کنیم نیتن دریک در نیمهی دوم سفر جیمز به اسلواکی جای او را گرفته باشد؛ جایی که بشکههای انفجاری قرمز و سقوطهای بدون چتر پیدرپی صحنهها را پر میکنند.
طراحی مراحل در هیتمن همیشه بر پایهی گیمپلی شکل گرفته است. داستانهای بزرگ هیچوقت محرک اصلی نقشههای نمادین این مجموعه نبودند. اما با جیمز باند، آیاو مجبور شده کمی متفاوت عمل کند و کاری کند که روایتهای کلان و کوچک مدام در رفتوآمد با اعمال باند باشند. همین موضوع باعث شده از همان ابتدا رویکردی مشارکتی در طراحی ماموریتها اتخاذ شود. امبورگ توضیح میدهد:
همهی مراحل با یک گروه کوچک شروع شد؛ طراحان مرحله، کارگردانهای هنری و تیم روایت کنار هم بودند. ما داستان اصلی را به بخشهایی شکستیم که دقیقا با مراحل بازی جور درمیآمد. در این مرحله چه اتفاقی میافتد؟ با چه مضامینی سر و کار داریم؟ این رویکرد شخصیتمحور نه تنها در روایت، بلکه در طراحی مرحله هم به کار رفت.
هنوز خیلی زود است که بگوییم این رویکرد کاملا موفق بوده یا نه، اما نشانهها امیدوارکنندهاند. از میان دو ماموریتی که تاکنون دیدهایم، ترکیب مناسبی از جاسوسی و اکشن به چشم میخورد و همهی آنها در خدمت پیشبرد داستان هستند. در کل جذاب است ببینیم این تعادل در طول کمپین که آن را «پر و پیمان» توصیف کردهاند، چگونه شکل خواهد گرفت. ترکیبی از مخفیکاری هیتمن و صحنههای سینمایی آنچارتد هیجانانگیز است، اما مهمتر از همه این است همهچیز کاملا «جیمز باندی» به نظر میرسد.




زیبا، شنیدنی، آشنا
حدود یک دهه پیش، بازیهای «سینمایی» چیزی نو و هیجانانگیز محسوب میشدند، اما امروز تقریبا همهی بازیهای بزرگ تکنفره پر از میانپردههای دقیق و روایتهایی هستند که به زیبایی در دل گیمپلی تنیده شدهاند. خلق چیزی واقعا تازه در این ژانر روزبهروز دشوارتر میشود. آیاو بهجای حرکت در همان مسیر تکراری، به سراغ منبع اصلی رفته یعنی هم رمانها و هم فیلمها و رنگ و لعاب خاص خودش را روی آن زده است. از جزئیات کوچکی مثل جای زخمی روی گونهی باند به شکلی که در کتابها توصیف شده تا نشانههای آشکارتر مثل مجموعه ماشینهای جگوار و استون مارتین، نشانههای آشنا همهجا دیده میشود. دنیا و شخصیتهای بازی غرق در استایل خاص هستند؛ کتوشلوارهای لاکچری، ساعتهای گرانقیمت امگا و ظرافتی که به جهان ساختهی ایان فلمینگ (Ian Fleming) تعلق دارد.
چنین سطحی از استفاده از برندها میتوانست سطحی و نمایشی باشد، اما این عناصر لوکس آنقدر در هویت باند ریشه دارند که بودنشان ضرورت دارد. البته که هیچ داستانی از باند بدون یک ضدقهرمان کامل نمیشود. هنوز چیز زیادی دربارهی هویت او یا تعدادشان گفته نشده است. تنها سرنخی که دیدم، تصویری از یک چهرهی مرموز با ماسکی طلایی و بیاحساس بود که یادآور فیلم «چشمان کاملا بسته» است. با توجه به اینکه بیشتر دشمنان جیمز به جای جنبههای اغواگر، گرایشهای روانپریشانه دارند، احتمالا این فقط یک اشارهی گذراست و نه یک کراساور جدی با فیلم کوبریک.
در ادامه میرسیم به موسیقی ۰۰۷ که توسط کارگردان صدا، کدومینیک وگا (Dominic Vega)، به عنوان یک بازی «بسیار موسیقیمحور» توصیف شده و همینطور هم به نظر میرسد. موسیقی بارها در سبک کلاسیک باند وارد صحنه میشود و گاهی با نتهای زهی ناگهانی و گاهی ترکیب شده با جاز که هم میراث و هم آیندهی جیمز را بازتاب میدهند، جذابیت خاص خود را دارد.
آهنگسازی بر عهدهی گروه The Flight است که در ساخت موسیقی هورایزن: فوربیدن وست، اساسینز کرید اودیسه و Alien Isolation هم نقش داشتهاند. البته موضوع تم هم مطرح است. با اینکه آیاو رسما تأیید نکرده، اما ابراک و تیمش به شدت به وجود آن موسیقی اصلی اشاره کردهاند. بدون شک یک ماجرای باندی بدون آهنگ تم کامل نخواهد شد.
در نهایت گفتنی است که آیاو اینتراکتیو به ما برخی از جذابترین و درگیرکنندهترین گیمپلیهای سیستماتیک دههی گذشته را ارائه داده و دیدن اینکه در اینجا هم جای زیادی برای تجربهی سبک هیتمن وجود دارد، واقعا وسوسهانگیز است. در حالی که هنوز نمیدانیم فیلم باند آینده از دنی ویلنوو (Denis Villeneuve) چه فرمتی خواهد داشت، به نظر میرسد که First Light یک چشمانداز بسیار روشن برای آیندهی مشهورترین مامور مخفی بریتانیا خواهد بود.
این بازی در 27 مارس 2026 (7 فروردین 1405) برای پلیاستیشن 5، ایکسباککس سری ایکس/اس و رایانههای شخصی منتشر خواهد شد.
نوشته نگاهی عمیق به گیمپلی بازی جدید جیمز باند؛ ترکیب هیتمن و آنچارتد اولین بار در دیجیکالا مگ. پدیدار شد.
0 نظرات