در حال بارگذاری
در حال بارگذاری

بهترین فیلم‌های ترسناک ۲۰۲۵؛ از «احضار ۴» تا «سلاح‌ها»

ترس، بخشی از وجود ماست که گویی هرگز از بین نمی‌رود، غریزه‌ای که از هزاران سال پیش درون ما حک شده و سینما، با همه‌ی فناوری و جلوه‌های تازه‌اش، هنوز بهترین بستر برای برانگیختن آن است. سال 2025 برای این ژانر بسیار خوب سپری شد، شاهد بازگشت چند مجموعه قدیمی بودیم و تعدادی فیلم اورجینال

ترس، بخشی از وجود ماست که گویی هرگز از بین نمی‌رود، غریزه‌ای که از هزاران سال پیش درون ما حک شده و سینما، با همه‌ی فناوری و جلوه‌های تازه‌اش، هنوز بهترین بستر برای برانگیختن آن است. سال 2025 برای این ژانر بسیار خوب سپری شد، شاهد بازگشت چند مجموعه قدیمی بودیم و تعدادی فیلم اورجینال هم داشتیم که مرز میان کابوس و واقعیت را در هم شکستند. اما بهترین فیلم‌های ترسناک 2025 کدامند؟

فیلم‌های ترسناک 2024 قابل قبول بودند، «ماده» ساخته‌ی کورالی فارژا را داشتیم که نامزد جایزه اسکار بهترین فیلم شد، «لنگ دراز» سروصدای زیادی به پا کرد و «بیگانه: رومولوس» این فرنچایز قدیمی را به روزهای خوب گذشته بازگرداند. اما 2025 را از جهاتی باید سال بهتری بدانیم، امسال آثار ترسناک بیشتری روی پرده رفتند و اکثرشان به ما یادآوری می‌کنند که چرا از ترسیدن لذت می‌بریم.

بهترین فیلم‌های ترسناک 2025 که باید تماشا کنید

15- میمون (The Monkey)

بهترین فیلم‌های ترسناک 2025؛ میمون (The Monkey)

  • کارگردان: آز پرکینز
  • بازیگران: تئو جیمز، تاتیانا ماسلانی، کریستین کانوری، کالین اوبراین، روهان کمبل، سارا لوی، آدام اسکات، الایجا وود
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 5.9 از 10
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 77 از 100

آز پرکینز، خالق «لنگ‌دراز»، با «میمون» به سراغ یکی از داستان‌های کوتاه استیون کینگ رفته اما به‌جای تقلید از استاد، دست به بازتعریف جهان او می‌زند. نتیجه، فیلمی است که در ظاهر از عناصر کلاسیک وحشت بهره می‌گیرد، اما در لایه‌های عمیق‌تر خود به مطالعه‌ای درباره‌ی پوچی، اضطراب و رابطه‌ی انسان با مرگ تبدیل می‌شود.

قصه‌ی اصلی استیون کینگ نسبتا ساده است: یک عروسک مکانیکی که هر بار به صدا درمی‌آید، مرگ یکی از اطرافیان شخصیت اصلی را رقم می‌زند. اما پرکینز با تغییر لحن و ساختار، این داستان را به یک کمدی سیاه خونین تبدیل کرده است. او نه‌تنها به روح اثر کینگ وفادار می‌ماند، بلکه آن را به بستری برای بیان دغدغه‌های شخصی‌اش درباره‌ی کنترل‌ناپذیری سرنوشت و شکنندگی انسان تبدیل می‌کند. در نگاه پرکینز، این میمون نفرین‌شده فقط ابزار مرگ نیست؛ بازتابی از اضطراب دائمی ما در مواجهه با جهانی است که منطق در آن معنا ندارد.

«میمون» خلاف جریان اصلی سینمای وحشت حرکت می‌کند. پرکینز تمایلی به استفاده از جامپ‌اِسکر ندارد و بیشتر بر حس بی‌قراری مداوم تکیه می‌کند. علاوه بر این، فیلم نه‌تنها در سطح روایی، بلکه در فرم نیز از شفافیت پرهیز می‌کند. صحنه‌های مرگ به‌طور آگاهانه اغراق‌شده هستند و طراحی‌شده‌اند تا به نوعی مضحک جلوه کنند؛ اما همین اغراق، به شکلی متناقض، اثرگذاری‌شان را افزایش می‌دهد. پرکینز با ظرافت، مرز میان شوک و خنده را از بین می‌برد و تجربه‌ای خلق می‌کند که هم از جنس کابوس است و هم از جنس کمدی.

14- دلقک در مزرعه ذرت (Clown in a Cornfield)

دلقک در مزرعه ذرت (Clown in a Cornfield)

  • کارگردان: الی کریگ
  • بازیگران: کیتی داگلاس، آرون آبرامز، کارسون مک‌کورمک، کوین دورند، ویل ساسو، کاساندرا پوتنزا، وریتی مارکس
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 5.6 از 10
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 74 از 100

دلقک‌ها سال‌هاست در مرکز ژانر وحشت ایستاده‌اند؛ چهره‌هایی که پشت نقاب، خنده، اضطراب و بی‌ثباتی را پنهان کرده‌اند. از پنی‌وایزِ «آن» تا آرتِ «ترساننده»، این کاراکترها هر بار شکل تازه‌ای از ترس را به تصویر کشیده‌اند؛ گاه از جنس روان‌شناختی، و گاه از دل خشونتی بی‌رحم و بی‌منطق. فیلم «دلقک در مزرعه‌ ذرت» ساخته‌ی الی کریگ، شمایل دیگری از این شخصیت‌های ترسناک را به نمایش می‌گذارد.

کریگ، که پیش‌تر با «تاکر و دیل در برابر شیطان» نشان داده بود استعداد ویژه‌ای در تلفیق عناصر کمدی و ترسناک دارد، در این فیلم نیز همان مسیر را ادامه می‌دهد. اقتباسی از رمانی به همین نام، «دلقک در مزرعه‌ ذرت» در ظاهر، یک اسلشر کلاسیک با ساختاری سرراست محسوب می‌شود. اما زیر این ساختار، نوعی انرژی عصیان‌گر جریان دارد که فیلم را از تبدیل شدن به اثری تکراری نجات می‌دهد. ماجراها پیرامون کویین (کتی داگلاس) اتفاق می‌افتد، دختری که همراه پدرش به شهر کوچک و فرسوده‌ی کتل اسپرینگز نقل مکان کرده؛ شهری که پس از ورشکستگی کارخانه‌ی شربت ذرت، درگیر بحران اقتصادی و شکاف نسلی عمیقی شده است. در دل همین ناامیدی، «فرندو دلقک» پدیدار می‌شود، مردی نقاب‌دار که هر قتلش، استعاره‌ای از خشم و فروپاشی اجتماعی است.

فیلم هوشمندانه از دل سرگرمی، تصویری از جامعه‌ای می‌سازد که در آن خشونت و شوخی از هم جدا نیستند. کریگ خشونت را نه برای شوکه کردن، بلکه به مثابه ابزاری برای آشکار کردن اضطراب جمعی به کار می‌گیرد. صحنه‌های قتل پرجزئیات و اغراق‌شده‌اند، اما زیر این ظاهر خشن، نوعی آگاهی نسبت به چرخه‌ی تکرار و ابتذال خشونت دیده می‌شود. همین رویکرد است که باعث می‌شود فیلم، هم برای طرفداران اسلشرهای دهه‌ی 80 میلادی جذاب باشد و هم برای مخاطبانی که به دنبال برداشت‌های معاصر از این ژانر هستند.

اما آنچه فیلم را متمایز می‌کند، مخاطبی است که هدف گرفته: نسلی جوان که در مواجهه با بحران‌های پی‌درپی، طنز و شوخی را تنها راه کنار آمدن با واقعیت می‌داند. برخلاف بسیاری از آثار ژانر که با تکیه بر گذشته ساخته می‌شوند، «دلقک در مزرعه‌ ذرت» با نگاهی رو به جلو حرکت می‌کند. کریگ به‌جای تکیه بر نوستالژی، از زبان امروز برای بازتعریف وحشت استفاده کرده؛ وحشتی که در شکاف‌های واقعی جامعه شکل گرفته است.

«دلقک در مزرعه ذرت» بیشتر از آنکه بخواهد دلقک تازه‌ای به گالری شرورهای ترسناک سینما اضافه کند، نشان می‌دهد که هنوز می‌توان با همان عناصر آشنا، فیلمی ساخت که اندکی متفاوت است. فرندو شاید در حد دلقک‌های سرشناس هالیوودی نباشد اما حضورش یادآور این است که وحشت، زمانی بیشترین تاثیر را دارد که واقعیت جهان را بازتاب دهد.

13- چشم قلبی (Heart Eyes)

بهترین فیلم‌های ترسناک 2025؛ چشم قلبی (Heart Eyes)

  • کارگردان: جاش روبن
  • بازیگران: اولیویا هولت، میسون گودینگ، میکلا واتکینس، دوون ساوا، جوردانا بروستر، کریس پارکر
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 6 از 10
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 77 از 100

«چشم‌ قلبی» از آن دست فیلم‌های ترسناکی است که نمی‌خواهد خودش را جدی بگیرد و همین رویکرد، نقطه‌ی قوت اصلی‌اش است. جاش روبن که چند اثر کمدی-ترسناک در کارنامه دارد، اینجا فیلم جذاب‌تری ساخته که هم از قواعد کمدی-رمانتیک پیروی می‌کند و هم با زبان اسلشر آن‌ها را به سخره می‌گیرد.

الی (اولیویا هولت)، طراح جواهرات جوانی که هنوز از شکست رابطه‌ی قبلی‌اش فاصله نگرفته، تصمیم می‌گیرد با جی (میسون گودینگ)، مشاور بازاریابی خوش‌برخورد و بلندپرواز، وارد رابطه‌ای ظاهری شود تا حسادت نامزد سابقش را برانگیزد. اما این دروغ بی‌ضرر، آن‌ها را به ماجرایی می‌کشاند که از یک کمدی-عاشقانه‌ی معمولی فاصله‌ی زیادی دارد. یک قاتل زنجیره‌ای ملقب به چشم قلبی، در روز ولنتاین به شکار زوج‌ها می‌رود، و قرار جعلی الی و جی به نبردی برای بقا تبدیل می‌شود. روبن در همین بستر ساده، ساختاری طراحی کرده که مدام میان طنز و وحشت در رفت‌وآمد است. او اجازه می‌دهد موقعیت‌ها تا آستانه‌ی اغراق پیش بروند، اما پیش از فروپاشی، با یک شوخی به‌موقع یا یک چرخش داستانی، تعادل را بازمی‌گرداند.

هولت و گودینگ، ستون اصلی فیلم‌اند. بازی آن‌ها خوب است، نه به خاطر عمق دراماتیک، بلکه به دلیل درک درست از لحن فیلم. شیمی این دو باعث می‌شود فیلم حتی در لحظاتی که بیش از حد عجیب به نظر می‌رسد، باورپذیر و دوست‌داشتنی باقی بماند. رابطه‌ی جعلی‌شان، به مرور و در میانه‌ی تهدید و هرج‌ومرج، به چیزی واقعی‌تر تبدیل می‌شود و روبن موفق شده این مسیر را بدون تحمیل احساسات تصنعی پیش ببرد.

«چشم قلبی» فیلم خوش‌ساختی هم هست. طراحی صحنه‌های قتل، هرچند خونین و پرجزئیات، در خدمت لحن طنز فیلم قرار دارند و یادآور دوران طلایی اسلشرهای کلاسیک هستند. فیلم کار دشواری در پیش داشت، چون باید سه ژانر عاشقانه، کمدی و ترسناک را با یکدیگر ترکیب می‌کرد و خوشبختانه این کار را به درستی انجام داده است. فیلم البته تعریف تازه‌ای از این ژانرها ارائه نمی‌دهد و در حقیقت، بسیار قابل پیش‌بینی است اما تا پایان جذاب باقی می‌ماند.

12- شلبی اوکس (Shelby Oaks)

شلبی اوکس (Shelby Oaks)

  • کارگردان: کریس استاکمن
  • بازیگران: کمیل سالیوان، مایکل بیچ، کیث دیوید، درک میرس، روبن بارتلت، برندان سکستون سوم، کیسی کول
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 5.6 از 10
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 85 از 100

کریس استاکمن از نسل تازه‌ی فیلمسازانی است که مسیرشان از فضای دیجیتال آغاز شده و به سینمای جریان اصلی رسیده‌اند. او که سال‌ها یکی از شناخته‌شده‌ترین منتقدان یوتیوبی بوده، حالا با اولین فیلم بلند خود، «شلبی اوکس»، نشان می‌دهد که چگونه شناخت عمیق از زبان مخاطب آنلاین می‌تواند به ابزاری برای بازآفرینی ژانر وحشت تبدیل شود. موفقیت «شلبی اوکس» در کیک‌استارتر و همکاری با کمپانی نئون، صرفا یک پیروزی فردی نیست؛ نشانه‌ای از بلوغ فیلمسازانی است که می‌خواهند مسیر تولید و پخش مستقل را در عصر دیجیتال بازتعریف کنند.

قصه با میا (کمیل سالیوان) آغاز می‌شود؛ زنی که پس از ناپدید شدن خواهرش رایلی (سارا درن)، با تروما دست‌وپنجه نرم می‌کند. ورود او به پروژه‌ی مستندی که قرار است راز پشت این ناپدید شدن را بررسی کند، آغازگر روایتی است که مرز میان واقعیت و خیال را مخدوش می‌کند. استاکمن با اتکا به فرمی مستندگونه و با بهره‌گیری از زبان تصویری آشنا برای کاربران اینترنت، تماشاگر را در موقعیتِ مشارکت قرار می‌دهد؛ گویی هر نما بخشی از یک جستجوی جمعی برای یافتن حقیقت است.

«شلبی اوکس» شباهت‌های زیادی به آثاری مثل «پروژه جادوگر بلر» یا «دریاچه مونگو» دارد، اما استاکمن مسیر متفاوتی را انتخاب می‌کند. او به‌جای تکیه بر فرمول‌های قدیمی «ویدئوی پیداشده» (Found Footage)، تلاش می‌کند درون‌مایه‌های روان‌شناختی و فرهنگی را در بطن روایت جای دهد. فیلم، وحشت را نه در موجودات ناشناخته، بلکه در سازوکار رسانه‌ای معاصر جستجو می‌کند؛ جهانی که در آن مرز میان واقعیت و دروغ محو شده است. بنابراین «شلبی اوکس» بیشتر از آنکه درباره‌ی ماوراءالطبیعه باشد، به اضطرا‌ب‌های ما در عصر دیجیتال و فروپاشی اعتماد می‌پردازد.

تمرکز فیلم بر شخصیت میا، نقطه‌ی تلاقی احساس و ایده است. استاکمن در ترسیم این شخصیت از کلیشه‌های رایج کاراکترهای زن در آثار ترسناک فاصله می‌گیرد؛ میا نه قربانی است و نه قهرمان، بلکه انسانی است در حال تحلیل‌رفتن زیر بار پرسش‌هایی که پاسخی برایشان وجود ندارد.

استاکمن را باید تحسین کرد؛ او در نخستین تجربه‌ی بلند خود نشان می‌دهد که چگونه می‌توان علی‌رغم محدودیت‌های بودجه، فیلمی ساخت که درک درستی از وحشت معاصر دارد. ضعف‌های فیلم البته بر کسی پوشیده نیست و همه طرفداران ژانر ترسناک را راضی نمی‌کند اما آغاز خوبی برای این فیلمساز جوان است و او در ادامه این شانس را دارد که آثار جاه‌طلبانه‌تری بسازد.

11- کفن‌ها (The Shrouds)

کفن‌ها (The Shrouds)

  • کارگردان: دیوید کراننبرگ
  • بازیگران: ونسان کسل، دیانه کروگر، گای پیرس، ساندریان هالت، الیزابت ساندرز، جنیفر دیل، اریک واینتال، استیو سویتسمن
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 5.7 از 10
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 75 از 100

کارش (ونسان کسل) در رستورانی شیک و هنری نشسته است و حین ناهار، از طرف مقابل خود می‌پرسد: «تا چه اندازه حاضری به سیاهی قدم بگذاری؟» اما کسی که واقعا این سوال را می‌پرسد، خود دیوید کراننبرگ، نویسنده و کارگردان فیلم «کفن‌ها» است. او کل دوران حرفه‌ای‌ خود همین سوال رو از مخاطبان پرسیده و جواب این سوال همیشه یک چیز بوده: هرچه تاریک‌تر، بهتر.

با این حال، تاریکی کراننبرگ از جنس خاص خود اوست. در «کفن‌ها»، کارش تاجری‌ست که ویدیوهای صنعتی تولید می‌کند. او یک آپارتمان لوکس در تورنتو دارد، اما در عین حال عرضه‌کننده‌ی یک محصول خاص است: یک قبرستان که سنگ قبرهایش وسایل تکنولوژیکی هستند و جسدها با کفن‌های پیشرفته‌ای پوشیده شده‌اند که به شما اجازه می‌دهند به تابوت زیر آن سرک بکشید و ببینید عزیز از دست‌رفته‌ی شما چگونه می‌پوسد. همسر کارش که به دلیل سرطان از دنیا رفت، زیر یکی از همین سنگ‌ها دفن شده است. کارش با استفاده از دوربین، دوست دارد از نزدیک به جسد همسرش خیره شود و تصور کند که خودش هم در تابوت کنارش خوابیده است. تا چه اندازه حاضرید به سیاهی قدم بگذارید؟

همسر دوم کراننبرگ، سال 2017 فوت کرد (آن‌ها سال 1979 با هم ازدواج کرده بودند) و کراننبرگ اعتراف کرده که فیلم «کفن‌ها» تا چه اندازه برایش شخصی است. ونسان کسل، بازیگر فرانسوی، در نقش کارش، مدل موهای شبیه کراننبرگ دارد، ولی لزومی ندارد این شباهت را زیاد جدی بگیریم. شاید اگر کراننبرگ می‌خواست کارش، کاملا جانشین او باشد، به او عینک می‌زد، یا شاید ونسان کسل اروپایی را برای بازی در نقش نسخه‌ای از کراننبرگِ کانادایی انتخاب نمی‌کرد. شباهت کسل به کراننبرگ کافی است، اما در «کفن‌ها»، شخصیت او حال‌و‌هوای کاملا متفاوتی دارد. او شبیه نسخه‌ی اروپایی بوریس کارلوف (بازیگر نقش فرانکنشتاین) است.

کراننبرگ همواره پادشاه زیرژانر «وحشت جسمی» بوده است، ژانری که اساسا خودش آن را اختراع کرد. می‌توان گفت خیلی از فیلم‌های ترسناک، حتی فیلم‌های هیولایی قدیمیِ استودیویی، به ژانر وحشت جسمی سر زده‌اند اما رویکرد کراننبرگ به آن، در بی‌پرده نشان دادن همه‌چیز نیست. او همیشه کاری می‌کند که وحشت شبیه چیزی پزشکی به نظر برسد. فیلم‌های دلهره‌آور او درباره‌ی انگل‌هایی هستند که از درون انسان بیرون آمده‌اند، درباره‌ی شیاطینی که خود را به شکل سرطان درآورده‌اند، درباره‌ی ادغام دی‌ان‌ای یک مرد با دی‌ان‌ای یک مگس. بعد از 20 سال فیلم ساختن به این سبک و سیاق، حتی به نظر می‌رسید خود کراننبرگ هم دیگر تحملش را ندارد.

از دهه‌ی 90 میلادی به بعد، فیلم‌های کراننبرگ به مسیر مختلفی رفتند. او «ناهار عریان»، «سابقه خشونت»،«قول‌های شرقی»، «یک روش خطرناک»، «جهان‌شهر» و «عنکبوت» را ساخت. اما حالا، او با انتقامی چندش‌آور به این ژانر بازگشته است. «جنایات آینده»، درام روان‌شناختی عجیب‌و‌غریب دو سال پیش او، عنوان فیلم تجربی کلاسیک کراننبرگ از دهه‌ی 70 میلادی را یدک می‌کشید و قصه‌ی آن، آینده‌ای را به نمایش می‌گذاشت که در آن مردم اندام جدید پرورش می‌دهند و قهرمان داستان، جراحیِ اندام‌های خودش را به نوعی نمایش هنری تبدیل کرده است. «جنایات آینده» قابل قبول بود اما با «کفن‌ها»، کراننبرگ روی وحشت جسمی قمار سنگینی می‌کند. او 81 ساله است، و شاید با این فیلم می‌خواهد بگوید که قرار نیست به‌راحتی تسلیم مرگ شود.

10- احضار: آخرین مراسم (The Conjuring: Last Rites)

احضار: آخرین مراسم (The Conjuring: Last Rites)

  • کارگردان: مایکل چاوز
  • بازیگران: ویرا فارمیگا، پاتریک ویلسون، میا تاملینسون، بن هاردی، شانون کوک، استیو کولتر، الیوت کووان، کیت فاهی
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 6.3 از 10
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 59 از 100

«احضار: آخرین مراسم» شاید نسبت به ساخته‌های پیشین مایکل چاوز اثر منسجم‌تری باشد، اما به سختی می‌توان آن را یک گام رو به جلو دانست. چاوز تلاش می‌کند در محدوده‌ی فرمول‌های آشنا و مورد اعتماد جیمز وان حرکت کند و همان تجربه‌ای را عرضه کند که طرفداران انتظارش را دارند. در ظاهر، نتیجه قابل قبول است، اما وقتی به جزئیات دقت کنیم، فیلم آن اضطراب زیرپوستی‌ دو قسمت اول «احضار»‌ را ندارد. با این حال، فیلم هدف دیگری را دنبال می‌کند: خداحافظی با وارن‌ها. از این منظر، کارش را به‌درستی انجام می‌دهد. چاوز می‌کوشد برای شخصیت‌های اصلی مجموعه، یک پایان محترمانه رقم بزند، و بازگشت اد و لورن وارن به‌قدر کافی نوستالژیک و جذاب هست که ضعف‌ها را بپوشاند.

فیلم با فلش‌بکی به دوران جوانی اد و لورن شروع می‌شود؛ به طور دقیق‌تر، همان روزی که دخترشان، جودی (میا تاملینسون) به دنیا آمد. و در ادامه، داستان به سال 1986 می‌رسد؛ جودی بزرگ شده و درگیر رابطه‌ای با تونی (بن هاردی)، پلیس سابق است. بخش اول صرف مقدمه‌چینی می‌شود و سپس در نیمه‌ی دوم، فیلم بار دیگر به الگوی کلاسیک مجموعه بازمی‌گردد: دو خط موازی که در نهایت به هم می‌رسند؛ وارن‌ها از یک‌سو و خانواده‌ی تسخیرشده‌ی اسمورل از سوی دیگر.

چاوز تلاش کرده تک‌تک فرمول‌های جیمز وان از دو قسمت اول را به کار بگیرد. و از جهاتی، فیلم را می‌توان بازسازی «احضار 2» دانست. «آخرین مراسم» شرور ویژه‌ای هم ندارد. اینجا، ارواح و موجودات شرور حضوری تزئینی دارند و از طراحی ویژه‌ای بهره نمی‌برند. بزرگترین ضعف فیلم اما ناتوانی‌اش در ایجاد حس ترس است. چاوز به قدری به قواعد تثبیت‌شده‌ی این فرنچایز وفادار مانده که دیگر هیچ انگیزه‌ای برای شکستن یا بازتعریفشان ندارد. نتیجه، فیلمی است که از ابتدا تا انتها در محدوده‌ی «قابل پیش‌بینی» حرکت می‌کند.

با این حجم از انتقادات، شاید بپرسید که چرا «آخرین مراسم» در فهرست بهترین فیلم‌های ترسناک 2025 قرار گرفته است؟ چون در مقایسه با آثار فرعی مجموعه «احضار» کیفیت به مراتب بالاتری دارد و به لطف بازی‌های پاتریک ویلسون و ویرا فارمیگا، هنوز حس عاطفی موثری ایجاد می‌کند. بعضی از فیلم‌های ترسناک را، چه خوب و چه بد، همه‌ی طرفداران ژانر باید تماشا کنند و «آخرین مراسم» هم یکی از آن‌هاست. با این حال، بهتر است انتظارات زیادی از آن نداشته باشید.

9- همدم (Companion)

بهترین فیلم‌های ترسناک 2025؛ همدم (Companion)

  • کارگردان: درو هنکاک
  • بازیگران: سوفی تاچر، جک کواید، لوکاس گیج، مگان سوری، هاروی گی‌ین، روپرت فرند، جابوکی یانگ-وایت، مارک منچاکا
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 6.9 از 10
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 93 از 100

«همدم» از آن دست فیلم‌هایی است که از مرزهای آشنای ژانر عبور می‌کند تا مفهومی اجتماعی را در بستری ترسناک عرضه کند. در نگاه اول، با داستانی درباره‌ی یک ربات پیشرفته مواجهیم، اما فیلم به‌سرعت از قالب آشنا فاصله می‌گیرد و به مطالعه‌ای درباره‌ی قدرت، جنسیت و خودآگاهی تبدیل می‌شود. آیریس (سوفی تاچر) در مرکز این جهان قرار دارد؛ رباتی که برای ایفای نقش ایده‌آل در رابطه‌ای طراحی شده که از ابتدا ناعادلانه است. رابطه‌ی او با جاش (جک کواید) نه بر اساس صمیمیت، بلکه بر پایه‌ی تملک شکل گرفته و همین تناقض، مسیر تحول فیلم را تعیین می‌کند. جاش، مردی است که ظاهرش عادی و حتی قابل‌اعتماد است، اما در عمق وجودش، کمبودهای فراوانی دارد.

فیلم آغاز نسبتا آشنایی دارد؛ رابطه‌ای که به مرور از زیر پوست روزمرگی به سمت خشونت و فریب حرکت می‌کند. اما نقطه‌ی تمایز «همدم»، نحوه‌ی واکنش آیریس است. او در قالب زنی که از پیش برنامه‌ریزی شده تا مطیع باشد، به تدریج علیه دستورالعمل‌های خود شورش می‌کند.

«همدم» قدم به قدم، مرز میان وحشت و نقد اجتماعی را کمرنگ می‌کند. کنترل از راه دوری که جاش برای مهار آیریس در اختیار دارد، استعاره‌ای ساده اما موثر از روابط نابرابر قدرت است. این ابزار، هر بار که به کار گرفته می‌شود، یادآور مکانیزم‌هایی است که در دنیای واقعی، اختیار و رضایت را از افراد سلب می‌کنند. در جهانی که حتی احساسات هم به محصولی قابل‌برنامه‌ریزی تبدیل شده‌اند، آیریس کسی است که با وجود مصنوعی بودنش، معنای زندگی و اختیار را واقعی‌تر از خالق خود تجربه می‌کند.

بازی خوب سوفی تاچر اجازه می‌دهد تا فرایند «انسان شدن» آیریس ملموس شود؛ روندی که با شک و سردرگمی آغاز و با فهمی از رهایی پایان می‌یابد. اینجا هم خبری از جامپ‌اسکر نیست و عناصر ترسناک فیلم بیشتر به خشونت خلاصه می‌شوند. با این حال، «همدم» یک اسلشر ساده نیست، روایت آن درباره‌ی رهایی از کنترل است؛ کنترل ذهنی، عاطفی و اجتماعی.

8- 28 سال بعد (28Years Later)

بهترین فیلم‌های ترسناک 2025؛ 28 سال بعد (28Years Later)

  • کارگردان: دنی بویل
  • بازیگران: جودی کومر، آرون تیلور-جانسون، جک اوکانل، آلفی ویلیامز، ریف فاینز، کریستوفر فولفورد، ادوین رایدینگ
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 6.6 از 10
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 88 از 100

28 سال قبل، ویروس خشم، بریتانیا را به نابودی کشاند، اروپا این کشور را قرنطینه کرد و بازماندگان را به حال خودشان رها. اسپایک (آلفی ویلیامز)، پسرکی 12 ساله است که همراه با والدین در یکی از دهکده‌های باقی‌مانده زندگی می‌کند و حالا به سنی رسیده که باید با خروج از این منطقه و کشتن زامبی‌ها ثابت کند که مرد شده است. بنابراین همراه با پدرش جِیمی (آرون تیلور-جانسون) راهی سفری کوتاه می‌شود و مادر بیمارش آیلا (جودی کومر) را تنها می‌گذارد. فیلم از همین ابتدا مضمون بزرگسالی و بلوغ را پررنگ می‌کند، جایی که اسپایک مجبور است اسباب‌بازی‌اش را با خود نبرد، چون باید بپذیرد که زمان تغییر فرا رسیده است.

سفر آن‌ها از چند جهت نقطه‌ی اوج فیلم است. ما هم مانند اسپایک کنجکاو هستیم که ببینیم این جهان در چه وضعیتی به سر می‌برد و بویل با معرفی چند نسخه‌ی تازه از زامبی‌ها، به ما می‌گوید که آن‌ها نه تنها از بین نرفته‌اند بلکه خودشان را با شرایط سازگار کرده‌اند. بعضی‌هایشان حالا کِرم می‌خورند و روی زمین می‌خزند و فربه و سنگین شده‌اند. بعضی دیگر هم ظاهرا جهش‌یافته‌اند و آلفا نام دارند، بسیار قوی هستند و هوش بالاتری نسبت به باقی دارند، بنابراین نقش رهبر را ایفا می‌کنند. «28 سال بعد» در اولین رویارویی‌های اسپایک و پدر با زامبی‌ها، بالاترین میزان تنش را دارد و جایی که آن‌ها با تمام وجود در حال دویدن هستند تا خودشان را به خانه برسانند و یک آلفا تعقیبشان می‌کند، نفس‌گیر است و به آسانی می‌توانست پایان‌بندی فیلم باشد.

قصه‌ی اصلی اما از اینجا به بعد شروع می‌شود. کودک قصه که مشخصا درک کاملی از خیلی چیزها ندارد، مثلا نمی‌داند که یک دکتر نمی‌تواند همه‌ی بیماری‌ها را درمان کند. در حرکتی کاملا احمقانه (اما منطقی برای یک بچه)، مادر علیلش را برمی‌دارد و با همه‌ی ترس‌هایی که دارد، به دنیای بی‌رحم زامبی‌ها قدم می‌گذارد. بویل و الکس گارلند (نویسنده) در پرده دوم، قصه را آرام‌تر می‌کنند و حتی شخصیت اریک را در نقش عنصر کمدی قصه معرفی.

«28 روز بعد» به ما یادآوری می‌کرد که انسان‌ها می‌توانند از زامبی‌ها هم وحشی‌تر و بی‌رحم‌تر باشند و «28 سال بعد» این درونمایه را از زاویه‌دید یک کودک به نمایش می‌گذارد. با این حال، حرف اصلی فیلم، بلوغ در جهانی ناعادلانه است. بزرگ شدن در دنیایی که در آن انسانیت معنایی ندارد و هر روز باید برای بقاء جنگید. از این نظر، جهان «28 سال بعد» شاید چندان هم دور از واقعیت نباشد، ما هر روز آن را زندگی می‌کنیم.

7- حیوانات خطرناک (Dangerous Animals)

حیوانات خطرناک (Dangerous Animals)

  • کارگردان: شان بیرن
  • بازیگران: جای کورتنی، هسی هریسون، جان هیوستون، الا نیوتن، راب کارلتون
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 6.4 از 10
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 87 از 100

فیلم‌های پیرامون کوسه‌های قاتل و قاتلان زنجیره‌ای، در بازار سینمای عامه‌پسند به وفور یافت می‌شوند؛ آثاری که اغلب در دام تکرار و کلیشه می‌افتند و به‌ندرت می‌توانند نگاهی نو به این دو مضمون نخ‌نما ارائه دهند. اما «حیوانات خطرناک» ساخته‌ی شان بیرن، با جسارتی غیرمنتظره، این دو ژانر را تلفیق می‌کند و به اثری تبدیل می‌شود که نه‌تنها در میان فیلم‌های ترسناک 2025 برجسته است، بلکه به شکلی کنایه‌آمیز، در برابر شاهکار اسپیلبرگ، «آرواره‌ها»، موضع می‌گیرد.

در فیلم، جای کورتنی نقش قاتلی را برعهده دارد که قربانیانش را به سواحل استرالیا می‌کشاند و با برنامه‌ریزی دقیق، کوسه‌ها را به همدستان ناخواسته‌ی خود تبدیل می‌کند. ایده‌ی اولیه ساده است اما در اجرا به منبع اصلی تنش و هویت فیلم تبدیل می‌شود. کورتنی که اغلب استعدادهای بازیگری‌اش نادیده گرفته می‌شود، شخصیتی خلق کرده که هم جذاب است و هم تهدیدآمیز. حرکات کنترل‌شده، لبخندهای سنجیده و حتی رقص کوتاه او با آهنگ کودکانه‌ی «بیبی شارک»، لایه‌ای از کمدی سیاه به فیلم می‌افزاید؛ طنزی که کارکرد آن تنها خنداندن مخاطب نیست، بلکه در خدمت ساختن تصویری چندوجهی از شر و انسانیت است.

فیلم با هوشمندی، سوژه کوسه‌های ترسناک را کنار می‌گذارد و انسان‌ها را تبدیل به هیولای اصلی می‌کند. کوسه‌ها در این قصه، نه تجسم شر، بلکه نیرویی طبیعی و بی‌قضاوت‌اند؛ موجوداتی که بر اساس غریزه عمل می‌کنند و در تضاد با خشونت آگاهانه‌ی انسان، نوعی بی‌گناهی غریزی دارند. این جابه‌جایی زاویه دید، به راستی تفکربرانگیز است.

شان بیرن با استفاده از جغرافیای طبیعی استرالیا (سواحل خلوت و اقیانوسی بی‌انتها) حس ناامنی و تهدید را بدون نیاز به جلوه‌های ویژه‌ی پرهزینه خلق می‌کند. دوربین او نیز در بسیاری از صحنه‌ها فاصله‌ی خود را از شخصیت‌ها حفظ می‌کند، گویی ناظری بی‌طرف است که از بیرون به فروپاشی آن‌ها می‌نگرد. این انتخاب‌های فرمی با رویکرد محتوایی فیلم هماهنگ است؛ نگاهی تحلیلی به وحشت، نه صرفا به تصویر کشیدن آن.

6- مقصد نهایی: خطوط خونی (Final Destination Bloodlines)

بهترین فیلم‌های ترسناک 2025؛ مقصد نهایی: خطوط خونی (Final Destination Bloodlines)

  • کارگردان: زک لیپوفسکی، آدام استین
  • بازیگران: تونی تاد، برک بسینجر، ریچارد هارمون، ریا کایهلستد، کیتلین سنتا جوآنا، الکس زاهارا، تئو بریونز، گابریل راس
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 6.7 از 10
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 92 از 100

«مقصد نهایی: خطوط خونی» زمانی راهی سینماها شد که به نظر می‌رسید پرونده این مجموعه برای همیشه بسته شده است. اما فیلم نه‌تنها موفق می‌شود چرخه‌ی فرسوده‌ی فرنچایز را احیا کند، بلکه با رویکردی متفاوت، به آن بُعدی تازه می‌بخشد. آنچه همیشه هسته‌ی اصلی جذابیت این سری بوده (سکانس‌های مرگ خلاقانه) همچنان پابرجاست، اما در «خطوط خونی» این فرم تکراری در خدمت روایت قرار می‌گیرد. مرگ شخصیت‌ها همچنان شوکه‌کننده‌ است، اما برای نخستین‌بار به نظر می‌رسد که منطق هم دارد.

داستان فیلم درباره خانواده‌ای است که مادربزرگشان جان افراد زیادی را نجات داده و حالا خاندان او دچار نفرین مرگ شده است. مرگ -که در واقع شرور اصلی مجموعه است- اکنون برای انتقام آمده و می‌خواهد همه‌ی اعضای این خانواده را به قتل برساند. آن‌ها باید قبل از آنکه کشته شوند، حقیقت را کشف کنند و سرنوشت خود را تغییر دهند.

تونی تاد در آخرین حضور سینمایی‌اش، با بازی خوبش، ستون احساسی فیلم را شکل می‌دهد. حضور او پیوندی میان گذشته‌ی فرنچایز و مسیر تازه‌ی آن است؛ شخصیتی که نه‌تنها صدایی آشنا برای هواداران است، بلکه به لحاظ مفهومی، نگاه فلسفی‌ فیلم به مرگ هم از او سرچشمه می‌گیرد. در «خطوط خونی»، مرگ دیگر یک تصادف یا نیروی انتقام‌جو نیست؛ سازوکار مشخصی دارد و بیشتر قابل درک است. فیلمنامه نیز برای ادولین بار در این مجموعه، تلاش می‌کند پیوستگی زمانی آثار قبلی را در قالب روایتی واحد بازسازی کند. به عبارت دیگر، فیلم هم به ریشه‌های خود وفادار می‌ماند و هم تصویری تازه از معنای «گریز از سرنوشت» ارائه می‌دهد.

در «مقصد نهایی: خطوط خونی»، عناصر ترسناک حضور موثری دارند، اما در پس آن‌ها، فیلم چرخه‌ی جبر و اراده را بررسی می‌کند. فیلم همچنین اثبات می‌کند  که این مجموعه، برخلاف تصور، هنوز هم می‌تواند فراتر از ترفندهای بصری‌اش حرف بزند، به‌ویژه وقتی مرگ دیگر یک اتفاق بی‌دلیل نیست.

5- پیاده‌روی طولانی (The Long Walk)

پیاده‌روی طولانی (The Long Walk)

  • کارگردان: فرانسیس لارنس
  • بازیگران: کوپر هافمن، دیوید جانسون، گرت وِرینگ، چارلی پلامر، بن وانگ، رومن گریفین دیویس، جودی گریر، مارک همیل
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 7.3 از 10
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 88 از 100

در «پیاده‌روی طولانی»، فرانسیس لارنس آمریکایی را ترسیم می‌کند که نه از شکوه گذشته‌اش چیزی باقی مانده و نه امیدی به بازسازی آن وجود دارد. در این جهان ویران‌شده، دولت برای حفظ کنترل بر جمعیت و جهت‌دهی ذهن‌ها، مسابقه‌ای طراحی کرده که مثلا قرار است «نشانه‌ی امید» باشد اما در واقعیت، نوعی نمایش خشونت سازمان‌یافته است: یک پیاده‌روی مرگبار. پنجاه نوجوان از ایالت‌های مختلف در این رقابت شرکت می‌کنند، با قانونی ساده و بی‌رحم: باید پیوسته راه بروند، بدون توقف، بدون خروج از مسیر. هر کس سه بار از حداقل سرعت تخطی کند، همان جا قتل‌عام می‌شود. هیچ خط پایانی وجود ندارد؛ تنها آخرین بازمانده زنده می‌ماند.

ریموند گرتی (کوپر هافمن) چهره‌ی اصلی قصه است، پسری که انگیزه‌اش نه پیروزی بلکه انتقام است. خشمی که در او می‌جوشد، جای هرگونه میل به بقا را گرفته و پیروزی هم برایش اهمیتی ندارد. اما همان‌طور که مسیر ادامه می‌یابد، گرتی به‌تدریج درمی‌یابد که اشتباه کرده. روابط او با دیگر شرکت‌کنندگان، پیت (دیوید جانسون)، آرتور بیکر (تات نیوت) و هنک اولسن (بن وانگ)، نه از جنس رفاقت که از نیاز شکل می‌گیرند؛ نوعی هم‌زیستی موقت برای حفظ تعادل روانی در مسابقه‌ای که می‌دانید پایان خوشی انتظارتان را نمی‌کشد. در نقطه‌ی مقابل آن‌ها، سرگرد (مارک همیل) قرار دارد، ماموری که بی‌هیچ نشانه‌ای از انسانیت، اجرای قوانین را نظارت می‌کند. بی‌تفاوتی او نسبت به رنج دیگران، یکی از موثرترین عناصر ترس فیلم است.

لارنس در به تصویر کشیدن این جهان پراضطراب، با حذف فلش‌بک‌ها (به جز یکی دو مورد کوتاه) و تمرکز کامل بر پیاده‌روی، تصمیمی هوشمندانه می‌گیرد. فیلم، درست مانند مسابقه، هیچ‌گاه مکث نمی‌کند. ریتم آن، عمدا خسته‌کننده و تکرارشونده است؛ حرکتی مداوم که به‌تدریج تبدیل به تجربه‌ای فیزیکی برای تماشاگر می‌شود. این یکنواختی آگاهانه، حس فرسودگی شخصیت‌ها را بازتاب می‌دهد و با حذف هرگونه امید، جهان بی‌رحم اثر را تثبیت می‌کند.

بااین‌حال، در نیمه‌ی پایانی فیلم، تمرکز بیش از حد بر گرتی و پیت باعث می‌شود برخی از شخصیت‌های فرعی که در ابتدا پرداخت شده بودند، به حاشیه رانده شوند. همچنین، قابل پیش‌بینی بودن نسبی مسیر داستان، از شدت درگیری ذهنی اثر می‌کاهد. اما این کاستی‌ها لطمه‌ای اساسی به هدف فیلم وارد نمی‌کنند، زیرا «پیاده‌روی طولانی» اساسا بر تجربه‌ی زیستن در چرخه‌ی تکرار و خستگی استوار است، نه بر غافلگیری یا اوج عاطفی. لارنس به جای تسکین دادن، ما را مجبور می‌کند تا با واقعیت این جهان روبه‌رو شویم؛ دنیایی که در آن قهرمانی وجود ندارد، و آرزوها رنگ باخته‌اند.

4- با هم (Together)

بهترین فیلم‌های ترسناک 2025؛ با هم (Together)

  • کارگردان: مایکل شنکس
  • بازیگران: دیو فرانکو، الیسون بری، دیمون هریمن، جک کنی، ملانی بدی، مایکل شنکس، فرانچسکا واترز، سارا لانگ
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 6.7 از 10
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 91 از 100

مایکل شنکس، در اولین تجربه کارگردانی‌اش، مفهومی به ظاهر ساده اما به‌شدت پیچیده یعنی «وابستگی متقابل در روابط عاشقانه» را مورد واکاوی قرار می‌دهد. شنکس با تکیه بر زوج واقعی دیو فرانکو و آلیسون بری، بستری می‌سازد که در آن رابطه‌ی عاطفی، عامل فروپاشی تدریجی است. حضور واقعی و پرانرژی این دو بازیگر، به فیلم کیفیتی شبه‌مستند داده است؛ گویی تماشاگر در حال مشاهده‌ی رابطه‌ای است که واقعا در آن وابستگی بیمارگونه وجود دارد.

مسیر داستان در نگاه اول تا حدی قابل پیش‌بینی است، اما فیلم در لایه‌های زیرین خود، تحلیلی از پویایی قدرت در روابط انسانی ارائه می‌دهد؛ اینکه چگونه میل به کنترل و نیاز به تایید، می‌تواند به چرخه‌ای از وابستگی سمی و انزوا منجر شود. شنکس به‌جای اتکا به کلیشه‌های ژانر، از عناصر احساسی کمک می‌گیرد تا تنش را واقعی‌تر کند.

فرانکو و بری، در یکی از بهترین نقش‌آفرینی‌های کارنامه هنری خود، تنش میان عشق و ترس را به مرکز توجه می‌آورند. بازی‌هایشان از جنس اغراق نیست، بلکه متکی بر نگاه‌ها و واکنش‌های ظریفی است. شنکس نیز نشان می‌دهد که درک دقیقی از روایت دارد؛ از کش دادن بی‌دلیل لحظات اجتناب می‌کند و در عوض، با حفظ ریتمی مناسب تا نقطه‌ی اوج، اجازه می‌دهد اضطراب انباشته شود و در نهایت فوران کند.

در «با هم» عناصر روانشناختی حرف اول و آخر را می‌زنند. تمرکز فیلم بر وابستگی عاطفی و مرز مبهم میان عشق و کنترل، آن را به مطالعه‌ای دقیق درباره‌ی ماهیت روابط در عصر مدرن تبدیل می‌کند. حتی حواشی حقوقی پیرامون اتهام سرقت ایده نیز نتوانسته‌اند مانع از دیده‌شدن توانایی شنکس در کارگردانی، هدایت بازیگران و فضاسازی شود. او با این فیلم نشان می‌دهد که درک درستی از ژانر وحشت دارد.

3- خواهر ناتنی زشت (The Ugly Stepsister)

بهترین فیلم‌های ترسناک 2025؛ خواهر ناتنی زشت (The Ugly Stepsister)

  • کارگردان: امیلی بلیچفلد
  • بازیگران: لیا میرن، تیا سوفی لوک‌نس، آنه دال تورپ، فلو فاگریلی، ایساک کالمرود، مالته گوردینگر
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 7 از 10
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 96 از 100

امیلی بلیچفلد در «خواهر ناتنی زشت» سراغ بازآفرینی یکی از شناخته‌شده‌ترین قصه‌های کلاسیک رفته، اما نتیجه چیزی به‌مراتب فراتر از یک اقتباس نامتعارف از «سیندرلا» است. او با نگاهی رادیکال و بی‌پروا، این افسانه‌ی قدیمی را از قالب خیال‌انگیز و رویایی‌اش جدا کرده و آن را به بستری برای مواجهه با خشونت ساختاری، استانداردهای مخرب زیبایی و چرخه‌ی مداوم زن‌ستیزی تبدیل می‌کند. فیلم از عناصر ژانر وحشت بهره می‌برد، اما در بطن خود، کالبدشکافی اجتماعی و روانی زن معاصر است؛ زنی که در میان میل به دیده شدن و فشار برای انطباق، به‌تدریج از خود تهی می‌شود.

الویرا (لیا میرن) شخصیتی است که همدلی و انزجار را همزمان برمی‌انگیزد. او قربانی سیستمی است که ارزش زنان را بر اساس ظاهر تعریف می‌کند و در عین حال، آنان را به رقابت با یکدیگر وامی‌دارد. بلیچفلد این چرخه‌ی فرساینده را با بی‌رحمی ترسیم می‌کند. هر تصویر، هر زخم، و هر فریم، بازتابی از خشونتی است که در ساختارهای اجتماعی نهادینه شده.

فیلم در فرم نیز همان‌قدر خشن و صریح است که در مضمون. فیلمساز بی‌وقفه تلاش می‌کند که تماشاگر را در موقعیت روانی مشابه شخصیت‌ها قرار دهد. خشونت در «خواهر ناتنی زشت» رویدادی بیرونی نیست؛ به درون بدن و ذهن نفوذ می‌کند. ارجاعات به آثار دیوید کراننبرگ، به‌ویژه در نحوه‌ی استفاده از عناصر «وحشت جسمی» آشکار است و بلیچفلد فیلمی شوکه‌کننده ساخته است که شاید در بعضی لحظات، حال شما را بد کند.

فیلم همچنین نشان می‌دهد چگونه فشار اجتماعی برای رسیدن به الگوهای زیبایی، زنان را وادار به ازخودبیگانگی و خشونت علیه خویشتن می‌کند. «خواهر ناتنی زشت» فیلم غم‌انگیز و سیاهی است؛ بلیچفلد با حذف هرگونه عنصر فانتزی و امیدبخش، نمی‌خواهد سرگرم شوید، می‌خواهد آزار ببینید و فکر کنید.

2- سلاح‌ها (Weapons)

سلاح‌ها (Weapons)

  • کارگردان: زک کرگر
  • بازیگران: جاش برولین، جولیا گارنر، آلدن ارنرایک، آستین آبرامز، کری کریستوفر، توبی هاس، بندیکت وانگ
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 7.5 از 10
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 93 از 100

یک شب، ساعت 2:17 بامداد، تمام دانش‌آموزان یک کلاس -جز یک نفر- ناگهان از خواب بیدار می‌شوند، بازوهایشان را باز می‌کنند، به دل تاریکی می‌دوند و ناپدید می‌شوند. ناپدید شدن کودکان ایده تازه‌ای نیست، اما «سلاح‌ها» دو ویژگی دارد که آن را از آثار مشابه جدا می‌کند: نخست، رویکردی کمدی به قصه و دوم، ساختار اپیزودیکی که فیلم را از مسیر روایت کلاسیک دور می‌کند.

جاستین (جولیا گارنر) چهره کلیدی قصه است، معلمی که صبح روز بعد با کلاس خالی مواجه می‌شود. تنها الکس (کری کریستوفر) باقی مانده و او هم به اندازه‌ی جاستین از این وضعیت سردرگم است. والدین مضطرب که در پی پاسخ و مقصر می‌گردند، خیلی زود جاستین را هدف قرار می‌دهند؛ زنی با گذشته‌ای مبهم که در چشم عموم، مجرمی است که باید تنبیه شود.

اگر زک کرگر تصمیم می‌گرفت این ایده را در قالبی خطی روایت کند، نتیجه احتمالا اثری معمولی و فراموش‌شدنی بود. اما او مسیر دشوارتری را انتخاب می‌کند، یعنی برهم ریختن قصه و استفاده از ساختاری اپیزودیک. چنین انتخابی اغلب خطرناک است، چون می‌تواند ارتباط مخاطب با شخصیت‌ها را کمرنگ کند، اما در عین حال، کنجکاوی و درگیری ذهنی تماشاگر را هم بیشتر می‌کند. «سلاح‌ها» تا پیش از افشای راز اصلی، در حفظ این توازن موفق است.

در یک فیلم ترسناک، فقدان پیوند احساسی با شخصیت‌ها یعنی کاهش اضطراب و حذف ترس. در «سلاح‌ها» چندان نگران هیچ‌کس نخواهید شد، چون زمان کافی برای شناخت آن‌ها وجود ندارد. با وجود این، کرگر با حفظ تعلیق و شوخی‌های هوشمندانه از فروپاشی فیلم جلوگیری می‌کند. شوخی‌ها در خدمت روایت‌اند و از سنگینی فضا می‌کاهند، بدون اینکه اثر را از مسیر اصلی‌اش دور کنند.

کرگر بر خلاف بسیاری از فیلمسازان ژانر، علاقه‌ای به ایجاد ترس‌های سطحی ندارد. او به تماشاگر فرصت می‌دهد تا در وضعیت روانی شخصیت‌ها غوطه‌ور شود و از خلال موقعیت‌های طنزآلود، لایه‌هایی از بی‌ثباتی و اضطراب اجتماعی را آشکار کند. «سلاح‌ها» فراتر از یک کمدی-ترسناک ساده، درباره‌ی مکانیسم‌های پنهان رنج و ترومای انسانی است. فیلم در چند صحنه‌ی کلیدی، به شکل غیرمستقیم به بحران‌های اجتماعی معاصر -از جمله تیراندازی‌های مدارس آمریکا- اشاره می‌کند و این مضمون را به شکلی نرم در زیرساخت روایت قرار می‌دهد.

باید اعتراف کرد که «سلاح‌ها» فیلم چندان ترسناکی نیست اما به شدت سرگرم‌کننده است. کرگر می‌توانست با استفاده از قواعد ژانر، فیلمی متعارف و راحت بسازد اما ترجیح داده تجربه‌ای متوازن‌تر بین طنز و تعلیق ارائه دهد. از این منظر، «سلاح‌ها» اثری قابل احترام است؛ بیشتر به خاطر تسلط فیلمساز بر ریتم و روایت. زک کرگر را می‌توان دنباله‌روی فیلمسازانی مثل جوردن پیل دانست؛ کمدینی که به‌تدریج زبان سینمایی خود را پیدا کرده و در حال آزمودن مرز میان طنز و وحشت است. مضامین انتقادی فیلم هنوز آن‌قدر صیقل‌خورده نیستند که تاثیرگذار باشند، اما تلاش کرگر برای ساخت فیلمی متفاوت، جای تحسین دارد.

1- او را برگردانید (Bring Her Back)

او را برگردانید (Bring Her Back)

  • کارگردان: دنی فیلیپو، مایکل فیلیپو
  • بازیگران: بیلی بارات، سورا وانگ، جونا رن فیلیپس، سالی-آن آپتون ،استیون فیلیپس، میشا هیوود، سالی هاوکینز
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 7.2 از 10
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 89 از 100

«او را برگردانید» از قواعد آشنای ژانر وحشت پیروی می‌کند، اما بیشتر از آنکه درباره‌ی تسخیر و مناسک شیطانی باشد، درباره‌ی وسوسه‌ی بازگرداندن آن چیزی است که برای همیشه از دست رفته. فیلم تازه‌ی برادران فیلیپو در دل ساختار ترسناک خود، درباره فقدان است؛ فقدانی که به انحراف و ویرانی می‌انجامد.

لورا (سالی هاوکینز) زنی است که پس از مرگ دخترش به مرز فروپاشی رسیده و حالا سرپرستی موقت دو کودک یتیم، اندی (بیلی بارات) و خواهرش پایپر (سورا وانگ) را بر عهده دارد. لورا به ظاهر در پی محافظت از آن‌هاست، اما انگیزه‌ی واقعی‌اش احیای چیزی است که از او گرفته شده. هاوکینز این تضاد را با بازی درخشانش پررنگ می‌کند؛ چهره‌ای از غم که در نقطه‌ای میان دلسوزی و جنون ایستاده است. او مادری است که هنوز نمی‌تواند بپذیرد، و از همین ناتوانی در پذیرش، رفتارهایش به سوی تاریکی می‌رود.

کارگردانی دنی و مایکل فیلیپو یک کلاس درس برای فیلمسازان جوان است که می‌خواهند با بودجه‌های کوچک، آثار ترسناک بسازند. آن‌‌ها اینجا از تکرار «با من حرف بزن» خودداری می‌کنند و در تلاش هستند تا نوع متفاوتی از ترس خلق کنند. فیلیپوها با شات‌های اغلب ثابت، ما را کنار شخصیت‌ها در خانه‌ی خفقان‌آور لورا حبس می‌کنند و اجازه نمی‌دهند لحظه‌ای آرامش داشته باشیم.

با این حال، «او را برگردانید» گاهی در روایت دچار ناهماهنگی می‌شود. تلاش فیلم برای حفظ تعادل میان عناصر روان‌شناختی و عناصر سورئال، همیشه نتیجه‌بخش نیست. سازوکار مناسک و قواعد جهان فیلم، تا حدی مبهم باقی می‌ماند و برخی از خرده‌پیرنگ‌ها ناتمام به نظر می‌رسند. با این حال، این ابهام به‌نوعی بخشی از استراتژی فیلم است؛ برادران فیلیپو علاقه‌ای به توضیح ندارند و به مخاطب خود اعتماد دارند و می‌دانند که جواب‌هایش را پیدا می‌کند. تماشای «او را برگردانید» آسان نیست. فیلم بیشتر از آنکه بخواهد بترساند، قصد دارد حس اندوه را منتقل کند. ترس اینجا از مواجهه با فقدان می‌آید، نه از موجودات ناشناخته یا ارواح انتقام‌جو. نتیجه، فیلمی است که به لحاظ احساسی و مفهومی، شما را وادار به واکنش می‌کند.

منبع: slash/film

نوشته بهترین فیلم‌های ترسناک ۲۰۲۵؛ از «احضار ۴» تا «سلاح‌ها» اولین بار در دیجی‌کالا مگ. پدیدار شد.

Sina Farahi

برچسب ها:
digikala

دیجی کالا

digikala
دیجی‌کالا مگ - منبع جامع اخبار و مقالات تخصصی در حوزه‌های تکنولوژی، بازی‌های کامپیوتری، فرهنگ‌ و هنر، سلامت و زیبایی و سبک زندگی.
مشاهده همه پست ها

0 نظرات

ارسال نظرات

آخرین نظرات