فیلمهایی که درباره مسابقات اتومبیلرانی ساخته میشوند، اغلب یک مشکل یکسان دارند؛ خواسته یا ناخواسته مبتنی بر فرمول مشخصی هستند: رانندهای با مشکلات شخصی یا روحی که پس از چالشهای فراوان، به قهرمانی میرسد. ذات این آثار است که دربارهی تلاش، تمرین و پیروزی باشند و البته کلیشه هم اگر درست استفاده شود، همیشه جذابیت دارد. نقد فیلم «اف 1» -یا همان «فرمول یک»- (F1 the Movie) جوزف کوشینسکی را در این مطلب میخوانید.
هشدار! در نقد فیلم «اف 1»؛ خطر لو رفتن داستان وجود دارد.
قصه دربارهی رانندهی کهنهکار سابق فرمول یک، سانی هیز (برد پیت) است که سه دههی قبل، یک تصادف مهلک را پشتسر گذاشت تا برای همیشه با مسابقات خداحافظی کند. او حالا با اصرار روبن (خاویر باردم)، به میادین بازگشته است و باید در کنار جوان بااستعداد اما کمتجربه، جاشوا (دامسون ایدریس) تلاش کند تا تیم اپکسجیپی را از قعر جدول بالا بکشند. طرح اولیهی داستان آشنا به نظر میرسد: کهنهکار بیمیل و کمحوصله، تازهکار مغرور و رقبایی که رفتهرفته به دوست تبدیل میشوند. جوزف کوشینسکی به خوبی آگاه است که شخصیتهایش و قصهای که میخواهد روایت کند، کلیشهای است اما آنها را رها نمیکند و در تلاش هم نیست تا با صحنههای هیجانانگیز، ضعفهای قصه را بپوشاند، در عوض تا آنجا که لازم میداند، به شخصیتها میپردازد و سعی میکند ضعفها و نقاط قوتشان را پررنگ کند.
با این حال، این یک آرک داستانی کاملا آشناست؛ یک قصهی رستگاری کلاسیک. تمرینهای طاقتفرسا، درگیریهای درونتیمی، شکستهای اجتنابناپذیر، آشتیهای دراماتیک و موفقیت در مسابقهی نهایی. خوشبختانه، همهی این قدمها درست پیادهسازی شدهاند اما آنچه فیلم را سرپا نگه میدارد، ریتم مناسب آن است؛ فیلم هرگز افت نمیکند و اغلب با تدوین درست، هیجان را بالا نگه میدارد. ساختار فیلم تازه نیست اما تماشایی است و کسی را خسته نمیکند.

سانی باید با شکستهای گذشته و شهرت ازدسترفتهاش روبهرو شود؛ در سوی دیگر، جاشوا باید یاد بگیرد غرور جوانیاش را با انضباط و فروتنی مهار کند. این مسیرها آنقدر آشنا هستند که بلافاصله یاد «راکی» (1976) یا «شتاب» ران هاوارد (2013) -که آخری یکی از بهترین فیلمها درباره فرمول یک است- را زنده میکنند. میتوانید این الگوها را نشانهی تکرار مکررات بدانید اما اگر صادق باشم، اسکلت سینمای ورزشی بر پایهی همینها بنا شده است. قصههایی از پیروزی و شکست و آدمهایی که میخواهند بهترین باشند.
برد پیت هم چه در مقام بازیگر و چه تهیهکننده، از این مسئله آگاه است و سعی میکند تا سانیِ او حداقل اندکی از امضاهای مرسوم قهرمان کلاسیک فاصله داشته باشد. پیت آسیبپذیری سانی را در لحظههای کوتاه و بیکلام بروز میدهد؛ مردی که اعتقادی به معجزه ندارد و میداند مقابله با رانندگان جوان تا چه اندازه چالشبرانگیز خواهد بود. حس پشیمانی در وجودش موج میزند اما در عین حال، عشق به رانندگی.
و روبهروی او، جاشوا ایستاده است. جوانکی پرانرژی که استعدادش برکسی پوشیده نیست اما پرهیاهو است و بیشتر درگیر حواشی. دامسون ایدریس، جاشوا را با نوعی بیثباتی حسابشده بازی میکند؛ ما جسارت پسرک را میبینیم اما همینطور، تردیدها و ترسهایش را. او میداند که فاصلهی زیادی تا شکست ندارد و شاید دیگر فرصت حضور در مسابقات فرمول یک را نداشته باشد. به همان سان، باید به سانی ثابت کند که از او بهتر است و غرورش اجازه نمیدهد که تحتتاثیر یک «پیرمرد» قرار بگیرد. بازی خوب دامسون ایدریس بیگمان غافلگیرکننده بود، او آنقدر صادقانه بازی میکند که رابطه پرتنش وی با پیت عمق میگیرد و بخش اعظمی از بار دراماتیک قصه را به دوش میکشد.

فیلم از موهبت دو بازیگر کهنهکار دیگر هم بهره میبرد. کری کندن در نقش کیت -مدیر فنی ارشد- کمک میکند تا فیلم به یک اثر مردانهی تمامعیار تبدیل نشود. او یک رابطه عاشقانه نهچندان تاثیرگذار هم با پیت دارد که میتوانست به آسانی از فیلم حذف شود اما آزاردهنده نیست. خاویر باردم در نقش روبن -صاحب تیم- حضور پررنگتری دارد؛ او با وقار و گرمای پدرانهاش؛ نماد کسانی است که باورشان را نمیتوان با اسپانسر و پول خرید. او به ما یادآوری میکند که پشت این صنعت عظیم، اشتیاقی غیرقابلتوصیف برای رانندگی و رقابت وجود دارد.
اما جایی که فیلم میدرخشد، بُعد فنی است. لحظهای در فیلم وجود ندارد که احساس کنید از جلوههای ویژهی رایانهای استفاده شده است. فیلمبرداری کلادیو میراندا بدون اغراق، بینقص است. دوربینهایی که مستقیما روی ماشینهای فرمول یک بسته شدهاند، تماشاگر را به قلب کابینهای تنگ و لرزان پرتاب میکنند، و ما با دیدن چشمهای نگران شخصیتها و عرق روی صورتشان، حساسیت و اهمیت لحظات را بهتر درک میکنیم. در سکانسهای اکشن، «اف 1» موفق میشود کار بزرگی انجام دهد؛ مسابقهای که در تلویزیون معمولا به آمار و جدول زمانبندی تقلیل پیدا میکند، اینجا ترسناک است و البته نفسگیرتر از همیشه. موسیقی متن زیمر هم سزاوار تقدیر ویژهای است. قطعههای او به هر تصویر، جان تازهای دادهاند.
کار درخشانی که جوزف کوشینسکی اینجا انجام میدهد را هم نباید نادیده گرفت.«اف 1» فقط درباره پیست و رانندگی نیست، درباره خود هالیوود هم هست. کوشینسکی حالا رسما به یکی از معماران «دنبالههای مبتنی بر میراث» (Legacy sequels)* تبدیل شده، کارگردانی که بلد است چگونه به فرمولها و ساختارهای قدیمی ادای دین کند و برداشتی مدرن از آنها ارائه دهد. او با «تاپ گان: ماوریک» خودش را ثابت کرد و اینجا هم مضمون مشابهی را به کار میگیرد (تغییر نسلها). جوزف کوشینسکی البته ضعفهای خاص خودش را دارد، در عرضهی اوجگیریهای احساسی خوب نیست اما وقتی پای هیجان و آدرنالین وسط باشد، کارش را بلد است. علاوه بر این، «اف 1» مانند «تاپ گان: ماوریک» از اصالت ویژهای برخورد است. ماشینها واقعیاند، پیستها واقعیاند و حتی حضور رانندههای حرفهای حس واقعگرایی خوبی ایجاد میکند.
«اف 1» شاهکار نیست و نمیخواهد هم باشد. فیلمنامهاش به ناچار، پیرو فرمولهاست اما هیجان مسابقات را بیوقفه حس میکنیم و این یعنی سازندگان به هدف خود رسیدهاند. این فیلم تجسم سینما در هیئت سرعت است؛ قصد بازتعریف سینمای ورزشی را ندارد، بلکه آن را جشن میگیرد. و درست مانند مسابقاتی که روایت میکند، اهمیتش نه در خط پایان، بلکه در لحظاتی است که نفسمان را بند میآورد.
شناسنامه فیلم «اف 1» (F1 the Movie)
کارگردان: جوزف کوشینسکی
نویسنده: جوزف کوشینسکی، ایرن کروگر
بازیگران: برد پیت، دامسون ایدریس، کری کندن، توبیاس منزیس، خاویر باردم
محصول: ۲۰۲۵، ایالات متحده
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7.8 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 82٪
خلاصه داستان: سانی هیز، راننده کهنهکار فرمول یک است که در دهه 90 میلادی برای تیم لوتوس مسابقه میداد اما در یک تصادف شدید در گرندپری اسپانیا 1993، دچار آسیبهای جدی شد و دوران حرفهایاش در فرمول یک به پایان رسید. سه دهه بعد، بعد از پیروزی در مسابقه 24 ساعته دیتونا، همتیمی سابقش، روبن -که مالک تیم ایپکسجیپی- است، به او پیشنهاد تست رانندگی میدهد تا جای خالی رانندهای را پر کند. روبن اعلام میکند که سرمایهگذاران تیم قصد فروش آن را دارند مگر اینکه تیم بتواند در 9 مسابقه باقیمانده حداقل یک پیروزی کسب کند…
منبع: دیجیکالا مگ
نوشته نقد فیلم «اف ۱»؛ برد پیت و جنون سرعت اولین بار در دیجیکالا مگ. پدیدار شد.

0 نظرات