در حال بارگذاری
در حال بارگذاری

10 نفر از ترسناک‌ترین قاتلان جهان که به اشتباه آزاد شدند

در این مطلب با 10 نفر از ترسناک‌ترین قاتلان جهان آشنا می‌شویم که به اشتباه از زندان آزاد شدند و پس از آن دوباره مرتکب جنایت شدند. زندان‌ها برای بازپروری محکومان به جرایم در دوران دوری از جامعه ساخته شده‌اند. در یک دنیای ایده‌آل، زندانیان زمان محکومیت خود را می‌گذرانند، خود را اصلاح می‌کنند و ...

در این مطلب با 10 نفر از ترسناک‌ترین قاتلان جهان آشنا می‌شویم که به اشتباه از زندان آزاد شدند و پس از آن دوباره مرتکب جنایت شدند.

زندان‌ها برای بازپروری محکومان به جرایم در دوران دوری از جامعه ساخته شده‌اند. در یک دنیای ایده‌آل، زندانیان زمان محکومیت خود را می‌گذرانند، خود را اصلاح می‌کنند و سپس به‌عنوان اعضای کارآمد و مفید جامعه آزاد می‌شوند. اما متاسفانه اوضاع همیشه به این شکل پیش نمی‌رود. بسیاری از زندانیان در داخل زندان هم مرتکب جرم می‌شوند و هرگز به خانه برنمی‌گردند. بسیاری دیگر هم پس از آزاد شدن از زندان، دوباره به زندگی مجرمانه خود بازمی‌گردند و مرتکب جرم و جنایت می‌شوند.

در حالی که بسیاری از قاتلان پس از محاکمه به حبس ابد محکوم می‌شوند، برخی از آنها هم به مدت چند دهه در زندان می‌مانند و سپس آزاد می‌شوند. متاسفانه برخی از این افراد پس از آزادی از زندان دوباره مرتکب قتل می‌شوند تا نشان دهند آزادی آنها از زندان، یک اشتباه بزرگ بوده است. در این مطلب با 10 مورد از ترسناک‌ترین قاتلان جهان آشنا می‌شویم که به‌طور غم‌انگیزی پس از آزادی زودتر از موعد از زندان، دوباره در جامعه مرتکب قتل یا جنایت شدند.

فهرست مطالب

آلبرت فلیک (Albert Flick)

آلبرت فلیک در سال 1979، زمانی که همسرش ساندرا فلیک، مدارک طلاق را به او تحویل داد، یک مرد معمولی بود. اما در حالی که همسرش آماده ترک او می‌شد، آلبرت عصبانی شد. چند هفته پس از دریافت حکم طلاق، او در مقابل دختر 12 ساله‌اش، 14 ضربه چاقو به ساندرا وارد کرد. دختر کوچک برای کمک گرفتن از همسایه از خانه خارج شد. وقتی همسایه‌ها سر رسیدند، ساندرا به آنها گفت که شوهرش او را با چاقو زده و سپس درگذشت. آلبرت فلیک بازداشت شد و به جرم قتل به 30 سال زندان محکوم شد. با این حال، او تنها 21 سال در زندان ماند و سپس آزاد شد.

در سال 2007، آلبرت دوباره بازداشت شد. این بار او به یک زن دیگر با مشت و چاقو حمله کرد، اما خوشبختانه این زن زنده ماند. آلبرت فلیک به‌خاطر این حمله شدید چند سال دیگر در زندان ماند و دوباره آزاد شد. در سال 2010، او دوباره در ایالت مین به‌دلیل تهدید به قتل زن دیگری با پیچ‌گوشتی، دستگیر شد. در این پرونده، قاضی ایالت مین با وجود جرایم قبلی آلبرت، تنها او را به دو سال زندان محکوم کرد. قاضی رابرت ای کراولی می‌گفت زندانی کردن او فراتر از سن قانونی‌اش، به‌نظر من منطقی نیست.

تا سال 2018، فلیک به زنی به نام کیمبرلی دابی، علاقه پیدا کرد. با این حال، این زن به آلبرت علاقه‌ای نداشت. فلیک که از طرد شدن توسط او خشمگین شده بود، او را با ضربات چاقو به قتل رساند. به‌طرز وحشتناکی، این قتل دوباره توسط دو کودک مشاهده شد. شهادت دوقلوهای 11 ساله کیمبرلی دابی و همچنین فیلم‌های یک دوربین مداربسته، محکومیت فلیک را آسان کرد. در نهایت آلبرت فلیک به گذراندن بقیه عمر خود در زندان محکوم شد.

السی کلمنت، دختر اولین قربانی آلبرت در سال 1979، پس از صدور حکمی که مدت‌ها به تعویق افتاده بود، با رسانه‌ها صحبت کرد و گفت: «هیچ دلیلی وجود ندارد که این مرد از همان ابتدا آزاد شود و در خیابان‌ها باشد.»

جیمی لی گری (Jimmy Lee Gray)

جیمی لی گری در اواخر دهه 60 میلادی در آریزونا، مردی مشکل‌دار بود. او با دختری 16 ساله به نام «الدا پرینس» وارد رابطه شد. این دو بی‌وقفه با هم در نزاع بودند و با بدتر شدن رابطه‌شان، جیمی به او حمله کرد. در جریان یک مشاجره در سال 1968، او گلوی الدا پرینس را برید و این دختر از شدت خونریزی درگذشت.

جیمی توسط پلیس دستگیر شد و به جرم قتل الدا پرینس به 20 سال زندان محکوم شد. اما او تنها هفت سال پس از پایان دوره محکومیتش از زندان آزاد شد. قاضی که بر محاکمه جیمی لی گری نظارت داشت، از هیات آزادی مشروط خواست که او را در زندان نگه دارند، اما آنها این درخواست را رد کردند. به این ترتیب جیمی با وجود این‌که کمتر از یک دهه قبل آن زن را کشته بود، آزاد شد.

کمی بعد، جیمی دختر سه ساله‌ای به نام «درسا جین اسکیلز» را ربود. او قبل از کشتن و رها کردن جسد این دختر، به او حمله کرده بود. پلیس باز هم جیمی لی گری را بازداشت کرد و یک بار دیگر او به جرم قتل مجرم شناخته شد. اما این بار، قاضی جیمی را به اعدام محکوم کرد. در سال 1983، می‌سی‌سی‌پی حکم اعدام او را اجرا کرد.

این واقعیت که او قبلا به جرم قتل محکوم شده، آزاد شده و دوباره مرتکب جنایت شده بود، از نظر خانواده اسکیلز پنهان نمانده بود. ریچارد، پدر «درسا جین اسکیلز» در این مورد با رسانه‌ها صحبت کرد و گفت: «حتی در زندان او می‌توانست صحبت کند، نفس بکشد و بخندد و همه این چیزها را از دختر کوچک من گرفت. او حق ادامه زندگی را نداشت.»

گریم برتون (Graeme Burton)

گریم برتون اولین بار در سال 1992 شخصی را در بیرون یک کلاب شبانه به قتل رساند. او عصر یک روز توسط پاول اندرسون، تکنسین نورپردازی سالن برگزاری مراسم، از ورود به کلاب نیوزلندی منع شده بود. برتون که از عدم اجازه ورود او خشمگین شده بود، اندرسون را با ضربات چاقو به قتل رساند. اولین ضربه به شکم اندرسون آنقدر وحشیانه بود که او را از زمین بلند کرد. برتون به چاقو زدن ادامه داد تا این که اندرسون از شدت خونریزی جان باخت.

این قاتل بی‌رحم دستگیر و به زندان محکوم شد و بیش از یک دهه را در زندان گذراند. اما در 10 جولای 2006، او به قید وثیقه آزاد شد. خواهر اندرسون، جانت، شهادت داد که آزادی مشروط گریم برتون یک اشتباه بوده است. جانت می‌گفت: «اگر برتون آزاد شود، همان درد را بر گروه کاملا جدیدی از مردم تحمیل خواهد کرد. این اتفاق دیگر نمی‌تواند تکرار شود.»

متاسفانه همین اتفاق هم رخ داد. برتون دوباره مرتکب قتل شد؛ آن هم فقط یک سال پس از آزادی مشروطش. در اوایل آوریل 2007، برتون به مردی به نام کارل کوچنبکر شلیک کرد و سپس با اسلحه و چاقو به چند نفر دیگر حمله کرد و آنها را زخمی کرد. او با پلیس‌هایی که برای بازداشت او هجوم آورده بودند نیز درگیر شد. در آن درگیری، برتون از ناحیه پا مورد اصابت گلوله قرار گرفت و در نهایت مجبور شد آن پایش را قطع کند. اما عدالت پیروز شد.

پس از قتل کارل کوچنبکر، برتون به حبس ابد محکوم شد. او سال‌ها بعد در سال 2020 دوباره خبرساز شد و این بار یک زندانی دیگر به او حمله کرد. در این درگیری بیش از 40 ضربه چاقو به صورت، سر و بدن برتون وارد شد. با این حال او از این حمله جان سالم به در برد و به گذراندن دوران حبس خود ادامه داد.

آرتور شاوکراس (Arthur Shawcross)

آرتور شاوکراس به خاطر قتل زنان در شمال ایالت نیویورک در اواخر دهه 80 میلادی برای همیشه به‌عنوان قاتل رودخانه جِنِسی (Genesee) شناخته می‌شود. اما چیزی که بسیاری از افراد ممکن است ندانند این است که آرتور در واقع مدت‌ها قبل از قتل‌های زنجیره‌ای‌اش مرتکب قتل شده بود. اما او پس از آن قتل‌های اولیه و محکومیت به زندان، دوباره آزاد شد و به جامعه برگشت.

در یک بازه زمانی چهار ماهه در سال 1972، او یک پسر 10 ساله و یک دختر 8 ساله را کشت. او دستگیر و به 25 سال زندان محکوم شد؛ اما پس از 15 سال، مقامات زندان در نیویورک، تصمیم به آزادی مشروط او گرفتند. آرتور در سال 1987 آزاد شد و به شمال ایالت نیویورک نقل مکان کرد تا در روچستر ساکن شود. به‌محض این‌که او به خیابان‌ها بازگشت، دوباره شروع به کشتن کرد. در طول سه سال بعد، قتل‌های سریالی وحشتناک آرتور، او را به یکی از پرکارترین شکارچیان انسان در آمریکا تبدیل کرد.

از سال 1987 تا 1990، آرتور شاوکراس بیش از 12 زن را در روچستر به قتل رساند. این زنان، روسپی‌هایی بودند که او آنها را با ماشین‌هایی که از دوستانش قرض گرفته بود، سوار می‌کرد. روش قتل شاوکراس این‌گونه بود که زنان را به محض سوار شدن در ماشین خفه می‌کرد. وقتی او بالاخره دستگیر شد، دادستان‌ها توانستند او را به ارتکاب 11 مورد قتل محکوم کنند. با این حال پلیس می‌گوید مطمئن است که او حداقل چندین نفر دیگر را نیز کشته بود. صرف نظر از این موضوع، آرتور شاوکراس به‌خاطر 11 قتل محاکمه شد.

وقتی گذشته جنایتکارانه آرتور در طول محاکمه مطرح شد، دادستان‌ها اذعان کردند که او نباید پس از قتل‌های قبلی آزاد می‌شد. یکی از دادستان‌های منطقه به رسانه‌ها گفت: «هر دادستانی در ایالت نیویورک می‌تواند سه یا چهار داستان ترسناک در مورد افرادی که هرگز نباید آزادی مشروط می‌گرفتند، ولی آزاد شدند، تعریف کند.»

این بار قاضی پرونده، حکم 250 سال زندان را برای آرتور صادر کرد. شاوکراس دیگر هرگز اجازه آزادی نداشت و همین‌طور هم شد و در نهایت در سال 2008 در زندان درگذشت.

لوئیز پیت (Louise Peete)

به‌نظر می‌رسید که مرگ‌های مشکوک در تمام طول زندگی لوئیز پیت، او را دنبال می‌کردند. او در واکو در تگزاس بزرگ شد، اما پس از این‌که دوست پسرش به‌طرز مرموزی کشته شد، ناگهان آن شهر را ترک کرد. بنابراین او در سال 1920 به لس‌آنجلس رفت. در آنجا او با جیکوب دنتون، یک ثروتمند فعال در زمینه معدن، آشنا شد. اما تنها پس از چند ماه زندگی در کنار دنتون، او نیز به‌طور مرموزی ناپدید شد. وقتی پیت در این مورد بازجویی شد، او ادعا کرد که دنتون با یک زن اسپانیایی‌تبار اختلاف داشته و برای جلوگیری از خشم او پنهان شده است.

پلیس‌ها به لوئیز پیت شک داشتند، اما قبل از این‌که بتوانند کاری انجام دهند، پیت شهر را ترک کرد. ماه‌ها بعد، آنها بالاخره جسد دنتون را از زیر خاک بیرون کشیدند. جسد در زیرزمین خانه خودش دفن شده بود. در آن زمان، پیت در کلرادو بود. او نام خود را تغییر داده و دوباره ازدواج کرده بود، اما پلیس توانست او را پیدا و دستگیر کند. او به جرم قتل دنتون محکوم و در کالیفرنیا زندانی شد. با این حال، لوئیز پیت کمتر از 20 سال را در زندان گذراند و در سال 1939 آزاد شد.

پیت پس از آزادی، با زوجی به نام‌های آرتور و مارگارت لوگان زندگی کرد. لوگان‌ها وظیفه داشتند در مدتی که قاتل در زندان بود، از دختر پیت با نام بتی، مراقبت کنند. اما ماه‌ها پس از آزادی لوئیز پیت در سال 1939، مارگارت ناپدید شد و سپس آرتور که به‌دلیل زوال عقل در سنین پیری در حال تحلیل رفتن بود، توسط زنی که ادعا می‌کرد خواهر اوست به تیمارستان فرستاده شد.

مقامات پناهندگی سرانجام فهمیدند که لوئیز پیت همان زنی است که ادعا می‌کرد خواهر آرتور لوگان است. او اسناد و امضاهای جعلی ساخته بود تا آرتور را به تیمارستان بفرستد. اما تا آن زمان، لوئیز پیت دوباره ناپدید شده بود. این بار او با تمام پول لوگان‌ها فرار کرده بود. با این حال، پس از مدتی پنهان شدن، شانس لوئیز از بین رفت و پلیس دوباره او را دستگیر کرد. او به جرم قتل مارگارت محکوم و دوباره زندانی شد. این بار دادستان‌ها اشتباه نکردند و پیت در سال 1947 به دومین زنی تبدیل شد که در زندان سن کوئنتین کالیفرنیا اعدام شد.

جان لاورنس میلر (John Lawrence Miller)

جان لاورنس میلر مدت‌ها قبل از رسیدن به دوران بزرگسالی، فردی ضد اجتماع بود. تنها 13 سال از زندگی‌اش می‌گذشت که چندین بار به جرم سرقت دستگیر شده بود و تنها 15 سال داشت که به جرمی بسیاری بدتر روی آورد و مرتکب قتل شد. در سال 1957 میلر که به اتهام سرقت برای بازپروری به مدرسه اصلاح و تربیت فرستاده شده بود، یک بلیط آخر هفته برای بازگشت به خانه دریافت کرد.

یک شب در طول آن اقامت کوتاه، او به دختر بچه‌ای 2 ساله به نام لوران وتزل برخورد. او در حال بازی کردن جلوی خانه‌ای بود که میلر قصد داشت از آن دزدی کند. میلر قبل از سرقت و در حالی که مشغول بررسی محل سرقت بود، علاقه عجیبی به این دختر بچه پیدا کرد. بنابراین به‌جای این‌که طبق برنامه اولیه خود برای دزدیدن پول و اسلحه، به زور وارد خانه شود، به وتزل حمله کرد و او را به زور به داخل خانه برد و پس از کتک زدن او، این دختر بچه 2 ساله را خفه کرد.

میلر از لس‌آنجلس فرار کرد و قبل از این‌که شناسایی شود، تمام راه را تا رینو پیمود. سرانجام در آنجا، پلیس او را دستگیر و با کشتی برگرداند. میلر به جرمش اعتراف کرد. این نوجوان 15 ساله گفت: «من همیشه می‌خواستم کسی را بکشم. من همیشه با کسی ملاقات می‌کردم، مردی که از او خوشم نمی‌آمد و می‌خواستم او را بکشم.»

دادستان‌ها از افکار ترسناک میلر وحشت‌زده شدند و قاضی او را به حبس ابد محکوم کرد. با این حال، پس از کمتر از 20 سال زندانی شدن، او با قید وثیقه آزاد شد. طولی نکشید که این پسر قاتل که حالا به یک مرد تبدیل شده بود، دوباره به کارش ادامه داد. دو ماه پس از آزادی از زندان، میلر به خانه والدینش رفت و آنها را به ضرب گلوله کشت. پلیس او را دوباره دستگیر کرد و این بار میلر به‌خاطر این دو فقره قتل، به حبس ابد محکوم شد. طبق گزارش‌ها، جان لاورنس میلر در سال 1987 در زندان درگذشت.

جان مک ری (John McRae)

وقتی جان مک ری فقط 25 سال داشت، پسری 8 ساله را به قتل رساند. جنایت تکان‌دهنده این نوجوان، ایالت فلوریدا، زادگاه او را به وحشت انداخت و او به سرعت دستگیر، متهم و محکوم شد. اما از آنجایی که او خیلی جوان بود، قاضی امکان آزادی مشروط را برای او باز گذاشت. در سال 1971 پس از این که جان مک ری چند دهه را در زندان گذرانده بود، آزاد شد و خانواده خود را تشکیل داد.

شانزده سال بعد، جان مک ری در شهر کلر در میشیگان بود. او یک پسر نوجوان داشت و یکی از دوستان پسرش، یک بچه محلی از شهر کوچک میدلند به نام «رندی لافر» بود. روزی در سال 1987، لافر ناپدید شد و جسد او تا یک دهه بعد پیدا نشد. با این حال یک نکته تکان‌دهنده وجود داشت. آخرین باری که این پسر دیده شده بود، در ماشینی نشسته بود که روی سپر آن برچسبی با این مضمون نصب شده بود: «فرزندتان را با غریبه‌ها بیرون نبرید.»

پس از قتل، مک ری و پسرش به سرعت به آریزونا نقل مکان کردند. در آن زمان، پلیس‌ها زیاد به این موضوع اهمیت نمی‌دادند. افسران میشیگان از گذشته مک ری در فلوریدا خبر نداشتند. علاوه بر این، در ابتدا او به‌عنوان قاتل لافر مورد سوءظن قرار نگرفته بود. لافر به‌جز این‌که دوستِ پسر جان مک ری بود، هیچ ارتباطی با او نداشت. اما بازرسان فلوریدا از قتل حل نشده مطلع شدند و به دنبال جان مکی ری گشتند و فهمیدند که او کجا زندگی می‌کند. آنها با پلیس میشیگان تماس گرفتند و گذشته مک ری را به آنها گفتند. به این ترتیب پلیس‌های محلی در مورد جان مک ری و ارتباط او با قتل «رندی لافر» کنجکاو شدند.

در سال 1997، کارگران ساختمانی، بقایای لافر را در حیاط خانه قدیمی مک ری در میشیگان از زیر خاک بیرون آوردند. یافته‌ها چیزی را که بازرسان از قبل مطمئن بودند، تایید کرد؛ لافر به قتل رسیده بود. در آریزونا، جان مک ری و پسرش، هر دو دستگیر و به قتل متهم شدند. پسر که اکنون بالغ شده بود، به‌‌دلیل مشارکت در قتل، مجرم شناخته شد؛ اما از آنجایی که در زمان وقوع جرم، زیر سن قانونی بود، دادستان‌ها نمی‌توانستند حکم حبس ابد علیه او صادر کنند.

از سوی دیگر، جان مک ری دوباره به حبس ابد محکوم شد و این بار از زندان بیرون نیامد و در سال 2005 در سلول خود در زندان میشیگان درگذشت.

کنت مک داف (Kenneth McDuff)

کنت مک داف تنها 18 سال داشت که موج وحشتناک جنایت‌هایش آغاز شد. در سال 1965، این نوجوان به اتهام سرقت دستگیر شد. وقتی توسط پلیس تگزاس مورد بازجویی قرار گرفت، ادعا کرد که حداقل یک زن را کشته و در مورد چندین زن دیگر نیز به اقدام به قتل اعتراف کرد. با این حال، پلیس شواهد کافی برای متهم کردن او نداشت و او هم این را می‌دانست. مک داف با غرور گفت: «کشتن یک زن مانند کشتن یک مرغ است. هر دو جیغ می‌زنند.»

دادستان‌ها توانستند کنت مک داف را به اتهام سرقت محکوم کنند؛ اما احساس بدی داشتند که اتفاق بدتری در شرف وقوع است. وقتی چند سال بعد، کنت مک داف به قید وثیقه آزاد شد، احساس بدی که دادستان‌ها داشتند به واقعیت تبدیل شد.

مک داف تنها ده ماه از زندان آزاد شده بود تا این‌که سه نوجوان اهل یک شهر کوچک تگزاس، جان خود را از دست دادند. یکی از آنها بر اثر خفگی شدید با دسته جارو، دچار شکستگی گردن شده بود. مک داف به‌خاطر این جنایت دوباره دستگیر، محاکمه و محکوم شد. این بار دادستان‌ها فکر می‌کردند که مک داف را به‌خوبی گیر انداخته‌اند و او را به اعدام محکوم کردند.

اما در سال 1972، مجازات اعدام در سراسر کشور آمریکا لغو شد و حکم مک داف نیز متوقف شد. او هنوز با محکومیت حبس ابد روبه‌رو بود؛ اما تا سال 1976، ناگهان واجد شرایط آزادی مشروط شد. او برای آزادی خود نیز سخت تلاش کرد. در سال 1988 این آزادی به مک داف اعطا شد. شاید برای شما قابل باور نباشد مردی که پلیس می‌دانست سه نوجوان را کشته و حداقل به قتل چند نفر دیگر اقدام کرد، آزاد شود؛ اما او به خیابان‌ها بازگشت.

وقتی مک داف در سال 1988 آزاد شد، کلانتر یکی از شهرهای کوچک تگزاس شوکه شد. کلانتر با تاسف گفت: «نمی‌دانم هفته آینده یا ماه آینده یا سال آینده؛ اما یکی از همین روزها، دختران مرده شروع به پیدا شدن می‌کنند.» کلانتر در مورد یک چیز اشتباه می‌کرد؛ چرا که اصلا کار به هفته آینده هم نکشید. حتی 72 ساعت هم از آزادی مک داف نگذشته بود که او زنی به نام سارافیا پارکر را کشت. این بار او ماه‌ها پنهان شد تا این‌که پلیس توانست او را ردیابی کند؛ ولی تا زمان دستگیر شدن، مک داف حداقل هشت زن دیگر را هم کشته بود.

آرتور بومار (Arthur Bomar)

آرتور بومار اولین قتل خود را در لاس‌وگاس در سال 1978 در جریان اختلاف بر سر جای پارک، مرتکب شد. او به جرم خشونت بی‌رحمانه و بی‌هدف، دستگیر شد و دادستان‌ها توانستند او را محکوم کنند. اما دوره مجازات او زیاد طول نکشید. تنها 11 سال پس از قتل، بومار دوباره به خیابان‌ها بازگشت. در آن زمان، او برای نزدیک‌تر بودن به خانواده‌اش به پنسیلوانیا نقل مکان کرد. ماموران آزادی مشروط امیدوار بودند که این امر به او اجازه دهد تا زندگی جدیدی را آغاز کند و آینده‌ای امیدوارکننده داشته باشد؛ اما متاسفانه آنها اشتباه می‌کردند.

سه سال پس از آزادی، بومار به اتهام ضرب و شتم محکوم شد. همین کافی بود تا آزادی مشروط او لغو و به حبس ابد بازگردانده شود؛ اما این اتفاق رخ نداد. افسر آزادی مشروط او در پنسیلوانیا از بازداشت بومار مطلع نشد. بومار تنها پس از چند سال زندان به اتهام جدید، آزاد شد. یکی از کارآگاهان بعدا با تاسف گفت: «متاسفانه سیستم بی‌نقص نیست. بعضی اتفاقات از چشم‌ها پنهان می‌مانند.»

ایمی ولارد، دانشجوی دانشگاه، این موضوع را به سختی متوجه شد. در ژوئن 1996، این دختر 22 ساله هنگام دیدار با خانواده‌اش در منطقه فیلادلفیا ناپدید شد. جسد او در یک زمین خالی در شمال فیلادلفیا رها شده بود. پزشکان قانونی تشخیص دادند که او مورد تجاوز و ضرب و شتم قرار گرفته و سپس به قتل رسیده است.

بومار پس از پیدا شدن جسد ویلارد، مورد توجه قرار گرفت. زنی با پلیس تماس گرفت و گزارش داد که مردی عمدا از پشت به ماشین او زده و با خشونت سعی کرده او را از جاده منحرف کند. در طول هفته بعد، او سعی کرد وارد آپارتمان این زن شود و پلیس این مرد را در حین ارتکاب جرم دستگیر کرد و فهمید که او آرتور بومار است. آنها DNA و سایر شواهد او را گرفتند، آن را با جسد ویلارد انطباق دادند و فهمیدند که با یک قاتل محکوم روبه‌رو هستند. بومار به قتل محکوم شد و در سال 1998 توسط هیات منصفه گناهکار شناخته و به اعدام محکوم شد.

دیوید ادوارد ماوست (David Edward Maust)

دیوید ادوارد ماوست تنها 9 سال داشت که برای اولین بار سعی کرد انسان دیگری را بکشد. هدف، برادر کوچک‌ترش بود. ماوست تخت برادرش را در حالی که در آن خواب بود، آتش زد. سپس وقتی این کار جواب نداد، سعی کرد برادرش را در دریاچه‌ای در همان نزدیکی غرق کند. این روش هم جواب نداد و تا آن زمان، والدین دیوید دیگر طاقت نیاورده بودند. آنها او را به ایالت سپردند. دیوید تا 17 سالگی تحت مراقبت بود و سپس به ویتنام فرستاده شد.

ماوست در اواخر خدمت سربازی خود در آلمان، به قتل یک مرد آلمانی در نزدیکی پایگاه نظامی اعتراف کرد. او در خاطرات نظامی خود، موارد دیگری را نیز که گمان می‌رفت در سال‌های قبل کشته باشد، بازگو کرد. با این حال، او فقط به اتهام قتل غیر عمد در آلمان محکوم شد و پس از گذراندن سه سال زندان، آزاد و از ارتش مرخص شد.

او پس از بازگشت به خانه، به کارهای خود ادامه داد. ابتدا به جرم اقدام به قتل محکوم شد، اما تبرئه شد. سپس او یک نوجوان 15 ساله به نام «دونالد جونز» را کشت و پلیس را در یک تعقیب و گریز خشونت‌آمیز از ایلینوی تا تگزاس، کشاند. او سرانجام دستگیر و زندانی شد. در ایلینوی، او به جرم قتل به 35 سال زندان محکوم شد، اما باز هم زودتر از موعد آزاد شد.

این بار، ماوست در سال 1999 پس از گذراندن تنها 17 سال زندان به جرم قتل جونز، با قید وثیقه آزاد شد. در طول چهار سال بعد، او حداقل سه پسر نوجوان دیگر را به قتل رساند. سرانجام در سال 2003 به جرم قتل‌های جدید دستگیر شد. در طول آن تحقیقات، او به دو قتل دیگر اعتراف کرد که پلیس هنوز او را به جرمشان متهم نکرده بود. تا سال 2005، هیات‌منصفه هیچ تردیدی در محکوم کردن ماوست نشان نداد. او دیگر هرگز از زندان بیرون نیامد و در همان سال، خود را در سلول زندانش حلق‌آویز کرد.

بیشتر بخوانید

Sina Farahi

برچسب ها:

0 نظرات

ارسال نظرات

آخرین نظرات