سالها پیش از اینکه «قرمز شدن» (Turning Red) به فیلمی از پیکسار (Pixar) دربارهی قاعدگی تبدیل شود، توصیف دقیقی از تلاش اولیهی نینتندو (Nintendo) برای ورود به دنیای واقعیت مجازی بود که نتیجهی آن دستگاهی به نام «ویرچوال بوی» (Virtual Boy) محسوب میشود. این دستگاه مثل پلیاستیشن ویآر (PlayStation VR) یا کوئست (Quest) و دیگر هدستهای امروزی پوشیدنی نبود، بلکه هدستی رومیزی بود که کاربر از بالا به داخلش نگاه میکرد و چیزی شبیه به دستگاههای استریوسکوپ قدیمی در دوران ویکتوریا به نظر میرسید. همچنین مثل گیم بوی (Game Boy)، صفحهاش تکرنگ بود؛ با این تفاوت که به جای سبز لجنی، همهچیز به رنگ قرمز روشن روی زمینهی سیاه عمیق نمایش داده میشد.
احتمالا با خود فکر میکنید که چنین چیزی عجیب و نهچندان دلپذیر به نظر میرسد، نه؟ گیمرها در سال ۱۹۹۵ هم همین نظر را داشتند. ویرچوال بوی در آگوست همان سال در آمریکای شمالی عرضه شد و فقط هشت ماه بعد، در مارس ۱۹۹۶، کنار گذاشته شد. این دستگاه با تنها ۷۷۰ هزار دستگاه فروش جهانی، کمفروشترین کنسول مستقل نینتندو در تمام دوران است. برای مقایسه، وییو فقط با ۱۳.۵ میلیون فروش دومین شکست نینتندو محسوب میشود. همچنین تنها ۲۲ بازی برای ویرچوال بوی ساخته شد و فقط ۱۴ عدد از آنها در آمریکای شمالی منتشر شدند.
ویرچوال بوی در واقع یک جفت دوربین دوچشمی LED روی یک سهپایه بود که با قیمت ۱۷۹ دلار فروخته میشد و بازی «تنیس ماریو» را به همراه داشت؛ اثری که باید دونفره میبود، اما نبود. این دستگاه با شش باتری قلمی که در بخش مرکزی کنترلر سفت و سنگین ام شکلش جا میگرفت، کار میکرد. کنترلر دو دیپد (D-Pad)، دو دکمه در هر سمت و بازوهای بلندی در طرفین داشت که احتمالاً برای جبران وزن زیاد باتریها بودند. طراحی کنترلر در عین سادگی، جذاب بود (به جز بخش باتری) و اگر نینتندو امروز نسخهی بیسیم آن را در فروشگاه آنلاینش عرضه کند، احتمالا فروش خوبی کند.
از آنجا که دههی ۹۰ میلادی بود، تبلیغات تلویزیونی آمریکای شمالی برای ویرچوال بوی تلاش زیادی کردند تا جذاب به نظر برسند، اما در کمک به فروش محصول شکست خوردند. این تبلیغات نه تنها هیچکدام از بازیها را نشان نمیدادند بلکه دستگاه را مثل یک هیولای فیلمهای درجهدو نشان میدادند که میخواهد چشمهایت را بخورد که مخصوصا با توجه به نگرانیهای واقعی و منطقی دربارهی ایجاد سردرد، خستگی چشم و حتی آسیب چشمی هنگام استفاده از دستگاه، تصمیمی عجیب بود. هرچند ویرچوال بوی نتوانست دل گیمرها را بدست آورد، اما در ۳۰ سال پس از عرضهاش، میراثی جالب و تاثیرگذار برای صنعت بازی بر جای گذاشت. این دستگاه یادآور تعهد همیشگی نینتندو به آزمایش و نوآوری است و اینکه چگونه این شرکت همیشه به دنبال راههایی تازه و مقرونبهصرفه برای لذت بردن از بازیهای ویدیویی بوده است. البته، این آخرین تلاش نینتندو در زمینهی واقعیت مجازی نبود، هرچند تلاش دومش هم چندان موفق از آب درنیامد.
دنیای تکرنگ
ابتدا بیایید به یک سوال اصلی بپردازیم. چرا همهچیز قرمز است؟ پاسخ ساده است، چون ارزانترین راه ممکن بود. گومپی یوکوی (Gunpei Yokoi) فقید، رهبری تیم توسعهی این کنسول را بر عهده داشت. او خالق گیم اند واچ (Game & Watch)، گیم بوی و دیپد بود و نوآوریهای بسیاری در دنیای بازی انجام داد. یوکوی به فلسفهی کاری خاصی باور داشت به نام «تفکر جانبی با فناوری فرسوده» یعنی استفادهی خلاقانه از فناوریهای قدیمی و ارزان برای ساخت تجربههایی جدید و جذاب برای عموم مردم. گیم بوی نمونهی کامل موفقیت این رویکرد است و موفقیت کنسول «نینتندو سوییچ» نیز نشان میدهد که این طرز فکر هنوز هم در نینتندو زنده است.
در حالی که ویرچوال بوی باید قیمتی مناسب میداشت تا بتواند در بازار شانسی برای موفقیت پیدا کند، این به آن معنا نبود که نینتندو حاضر نباشد پول و منابع قابلتوجهی روی آن سرمایهگذاری کند. نینتندو در اوایل دههی ۹۰ میلادی، مجوز فناوری سهبعدی استریوسکوپیک را از شرکت رفلکشن تکنولوژی (.Reflection Technology, Inc) که در ایالت ماساچوست مستقر بود، با مبلغ ۵ میلیون دلار گرفت. پس از آن، چهار سال روی پروژه کار کرد تا سرانجام آن را به بازار عرضه کند. نینتندو حتی برای تولید کنسولهای ویرچوال بوی، کارخانهای مخصوص در چین ساخت.
برای پایین نگه داشتن قیمت نهایی، گومپی یوکوی و تیمش در روند توسعه، ویژگیهای بالقوهی زیادی را کنار گذاشتند؛ از جمله نمایشگر LED رنگی، فناوری ردیابی چشم و نور پسزمینه. همچنین آنها طرح اولیهی عینکی رفلکشن تکنولوژی را حذف کردند و شکل رومیزی را جایگزین کردند که بخشی از دلیل این تصمیم، نگرانی از حالت تهوع و نیز ترس از بدتر شدن یا ایجاد تنبلی چشم در کودکان بود. در کتاب تاریخ بازیهای ویدیویی نوشتهی استیون کنت (Steven Kent) که در سال ۲۰۰۲ منتشر شد، یوکوی دربارهی روند خلاقانه و تصمیم سرنوشتساز برای انتخاب رنگ قرمز توضیح داده است:
ما با نمایشگر LCD رنگی آزمایش کردیم، اما کاربران عمق را متوجه نشده و دچار دوبینی میشدند. گرافیک رنگی باعث میشود مردم فکر کنند بازی پیشرفته است، اما فقط زیبایی تصویر باعث نمیشود بازی سرگرمکننده باشد. رنگ قرمز باتری کمتری مصرف میکند و تشخیص آن راحتتر است. برای همین است که چراغهای راهنمایی از رنگ قرمز استفاده میکنند.
ویرچوال بوی به عنوان کنسولی که جالب بود ولی خوب نبود، بدشانسی آورد که در سالی عرضه شد که رقابت بیسابقهای در بازار وجود داشت. سال ۱۹۹۵ همان سالی بود که پلیاستیشن و سگا سترن هم عرضه شدند و هر دو با بازیهایی همراه بودند که گرافیک سهبعدی خیرهکنندهای داشتند. سونی بازیهایی مثل Ridge Racer و تکن را داشت، در حالی که سگا با ویرچوا فایتر و Panzer Dragoon وارد میدان شد.
نینتندو هم در آن زمان دوران ضعیفی را پشت سر نمیگذاشت، اما تمرکز اصلیاش روی آمادهسازی نینتندو ۶۴ برای عرضه در سال ۱۹۹۶ بود. گیم بوی هنوز هم پرفروش و محبوب بود، حتی سه سال قبل از آن که Pokémon Red & Blue در آمریکا عرضه شوند. سوپر نینتندو هم در سال ۱۹۹۵ مجموعهای از شاهکارها را از Chrono Trigger گرفته تا Super Mario World 2: Yoshi’s Island و بازی کالت Earthbound عرضه کرد. حالا در چنین بازاری، آیا کسی حاضر بود ۱۷۹ دلار خرج کند تا فقط ماریو تنیس و Teleroboxer را بازی کند؟ قطعا نه و حق هم داشت!
با این حال، به نظر نمیرسد که شکست ویرچوال بوی باعث تعجب مدیران ارشد نینتندو شده باشد. در مقالهای از سال ۲۰۱۵ در مجلهی Fast Company، زندگینامهنویس یوکوی با نام تاکفومی ماکینو (Takefumi Makino) نوشت که این نابغهی نینتندو مدتها بود میدانست پروژه خوب پیش نمیرود:
حتی خود آقای یوکوی هم در طول توسعه احساس ناراحتی داشت. او از احساسی به نام hiri-hiri حرف میزد. این واژه در زبان ژاپنی نوعی اصطلاح برای تقلید یک صدا است، اما میتوان آن را به احساسی تشبیه کرد که وقتی آرامآرام روی ماهیتابهی داغ در حال پختن هستید، تجربه میکنید!
جالب اینکه این کلمه توصیف دقیقی هم برای احساسی است که هنگام خیره شدن طولانیمدت به ویرچوال بوی در چشمانت ایجاد میشود. در هر صورت نینتندو اجازه نداد شکست این کنسول بهانهای شود برای اجتناب از ایدههای جسورانه در سختافزارهای آیندهاش. این شرکت دوباره با فناوری سهبعدی در سال ۲۰۱۱ و کنسول دستی Nintendo 3DS آزمایش کرد؛ سیستمی که با استفاده از یک فیلتر پارالاکس، نوعی افکت سهبعدی بدون نیاز به عینک ارائه میداد و جلوهی بصری آن واقعا جالب بود و با اینکه انقلابی محسوب نمیشد، اما حداقل مانند ویرچوال بوی مورد نفرت قرار نگرفت. نینتندو حتی در سال ۲۰۱۹ دوباره سراغ ایدهی واقعیت مجازی رفت و کیت Labo VR را عرضه کرد. این بستهی ۸۰ دلاری شامل ۶۴ مینیگیم ساده بود از جمله رانندگی با ماشین یا پر کردن کشوی آشپزخانه با سس خردل که با اینکه فروش زیادی نداشت، اما کسانی که آن را امتحان کردند، هنوز با نگاهی مثبت از آن یاد میکنند.
تعهد نینتندو به گسترش مفهوم اینکه «بازی ویدیویی چه میتواند باشد» در سالهای اخیر از نظر نرمافزاری هم نتایج بزرگی داشته است. بازیهایی مثل The Legend of Zelda: Tears of the Kingdom و Donkey Kong Bananza به بازیکن اجازه میدهند مرزهای معمول طراحی بازی را بشکند و عناصری بنیادین مانند شیوهی حرکت یا زاویهی دوربین را به دلخواه تغییر دهد. هر دوی این بازیها حس سقوطی بیپایان در عمق را القا میکنند، حسی که عجیب شبیه همان احساسی است که هنگام فرو بردن صورت خود در ویرچوال بوی تجربه میکنید. آیا بدون این کنسول، امروز آن حس هیجانانگیز سقوط از جزایر آسمانی Tears of the Kingdom تا عمق دنیای هایرول را داشتیم؟ بعید میدانم. در نهایت، اگر لینک چیزی به ما یاد داده باشد، این است که گاهی شکستها، بهترین بخش ماجراجوییاند.
منبع: Polygon
نوشته ۳۰ سالگی ویرچوال بوی؛ بزرگترین شکست نینتندو سالها از زمان خود جلوتر بود اولین بار در دیجیکالا مگ. پدیدار شد.
0 نظرات