با اینکه علاقهی سینمادوستان به فیلمهای ابرقهرمانی کم شده و این آثار مانند گذشته، میلیارد دلاری نمیفروشند اما سال 2025 برای این ژانر درخشان سپری شد. جهان سینمایی جدید دیسی سرانجام با «سوپرمن» افتتاحیهاش را جشن گرفت و مارول هم سه فیلم بزرگ راهی سینماها کرد که هیچ کدام فاجعه نبودند. در این مقاله، فیلمهای ابرقهرمانی 2025 را رتبهبندی میکنیم.
علیرغم نگاههای منفی به آثار ابرقهرمانی، این فیلمها دوران فاجعهباری را سپری نمیکنند. بله، شاید طرفداران اندکی خسته شدهاند و دیگر حاضر نیستند برای هر فیلمی به سالنهای سینما قدم بگذارند اما یک فیلم ابرقهرمانی خوب، اغلب به آنچه سزاوارش است میرسد. امسال، 5 فیلم ابرقهرمانی داشتیم («انتقامجو سمی» هم امسال اکران شد اما محصول 2023 است) که همگی باکیفیت نیستند اما اگر از طرفداران دوآتشه ژانر هستید، ارزش تماشا دارند.
5- نگهبانانی از دیرباز 2 (The Old Guard 2)

- کارگردان: ویکتوریا ماهونی
- بازیگران: شارلیز ترون، کیکی لین، مروان کنزاری، ماتیاس خونارتس، چیویتل اجیوفور، اوما تورمن، هنری گلدینگ
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 5.1 از 10
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 27 از 100
باید اعتراف کرد که کیفیت آثار اورجینال نتفلیکس در سالهای اخیر تا حد زیادی سیر نزولی داشته است. البته که آنها هرازگاهی ما را غافلگیر میکنند اما نمیتوان از کنار این واقعیت عبور کرد که این غول استریمینگ آثار اورجینال بیروح و خستهکنندهی تولید کرده است و متاسفانه فیلم ابرقهرمانی «نگهبانانی از دیرباز 2» هم یکی از آنها است.
سال 2020 و در اوج دوران پاندمی بود که قسمت اول از راه رسید. فیلم ایدهی جالبی داشت: گروه کوچکی از جنگجویان فناناپذیر که برای بشریت میجنگند و راز ابدی خود را پنهان نگه میدارند. آن فیلم کسی را حیرتزده نکرد، صرفا یک فانتزی-اکشن سرگرمکننده بود که فضا را برای درخشش شارلیز ترون فراهم میکرد. این فیلم از آن آثاری نبود که نیازمند دنباله باشد، در واقع تا حد زیادی هم فراموششده بود، و هنوز هم دقیقا نمیدانیم چرا دنبالهاش را ساختهاند.
«نگهبانانی از دیرباز 2» یک آشفته بازار تمامعیار است. فیلمنامهی آن که به وضوح عجولانه نوشته شده، حفرههای فراوانی دارد و به سختی میتوانید با شخصیتهایش ارتباط برقرار کنید. فیلم رفتهرفته گیجکنندهتر میشود و در نهایت ما را به یک پایان عجیب میرساند که هم ضعیف است و هم بیتاثیر. چند سالی میشود که «فیلمهای دو بخشی» باب شده و این فیلم هم گویا قرار است قصهاش را با بخش دوم به پایان برساند اما شک دارم کسی منتظر قسمت بعدی باشد.
از معدود لحظات خوب فیلم، سکانس اکشن افتتاحیه است که در آن گروه جنگجویان اندی (ترون) یک دلال اسلحه را از پا در میآورند. این سکانس انرژی خوبی داشت اما متاسفانه پس از آن، ریتم فیلم سقوط میکند. بله، چند سکانس اکشن دیگر هم داریم اما وقتی سکانسهای دراماتیک افتضاح باشند، اکشن به تنهایی کافی نیست. ضمن اینکه سکانسهای اکشن قسمت اول به مراتب بهتر بودند.
بازیگران مکمل بد نیستند اما مثل سابق، شارلیز ترون حرف اول و آخر را میزند. او توسعهیافتهترین شخصیت فیلم را دارد و ملاقات با او هیجانی نسبی ایجاد میکند، حتی با اینکه فیلمنامه همهی تلاشش را کرده تا حتی این شخصیت را هم خراب کند. «نگهبانانی از دیرباز 2» بیتردید از ضعیفترین فیلمهای ابرقهرمانی 2025 است و حتی به سختی میتوان آن را اثری ابرقهرمانی توصیف کرد. ترون بار دیگر فیلم را به دوش میکشد اما حتی او هم نمیتواند این آن را نجات دهد. اگر قرار است قسمت سومی هم در راه باشد، امیدواریم که نتفلیکس کمی وسواس به خرج دهد و اثر بهتری بسازد.
4- کاپیتان آمریکا: دنیای جدید شجاع (Captain America: Brave New World)

- کارگردان: ژولیوس اونا
- بازیگران: آنتونی مکی، دنی رمیرز، شیرا هاس، زوشا راکمور، جانکارلو اسپوزیتو، لیو تایلر، تیم بلیک نلسون، هریسون فورد
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 5.6 از 10
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 46 از 100
«کاپیتان آمریکا: دنیای جدید شجاع» در دورانی از راه رسید که دنیای سینمایی مارول بدترین روزهایش را پشت سر میگذاشت. پس از یک زمینهچینی ششقسمتی در سریال غیرضروری و نه چندان خوب «فالکون و سرباز زمستان»، سرانجام سم ویلسون (آنتونی مکی) در یک نسخهی سینمایی، سپر مشهور را در دست گرفت اما متاسفانه این فیلم حرفی برای گفتن ندارد و به روزهای بد مارول دامن میزند.
فیلم، تا حد زیادی رویدادهای سریال را نادیده میگیرد، فارغ از حضور واکین تورس (دنی رمیرز) و ایسایا بردلی (کارل لامبلی)، اگر آن مجموعه تلویزیونی را تماشا نکردهاید، مطلقا چیزی را از دست نمیدهید. در عوض، سی و پنجمین فیلم دنیای سینمایی مارول، یک شیفتگی عجیب نسبت به دومین فیلم فرنچایز، یعنی «هالک شگفتانگیز» (2008) دارد که دلیلش را نمیدانیم. با درگذشت ویلیام هرت، حالا نقش تادئوس راس به هریسون فورد سپرده شده و او ماجراها را به «هالک شگفتانگیز» پیوند میزند.
ایده کلی فیلم، کاملا مبتنی بر فرمولها و کلیشهها است. کاپیتان آمریکا و تیمش اعزام میشوند تا فروش غیرقانونی آدامانتیوم (فلز درون بدن ولورین) را متوقف کنند؛ فلزی که از بدن سلستیالی خارج شده که در میانه اقیانوس هند در فیلم «جاودانگان» ظاهر شده بود.
پس از یک درگیری کوتاه با رهبر انجمن مارها (Serpent Society)، سایدوایندر (جانکارلو اسپوزیتو)، سم و واکین توسط تادئوس راس که اکنون رئیس جمهور است، به کاخ سفید دعوت میشوند. به اصرار سم، ایسایا نیز برای جبران بازداشت سیسالهاش توسط دولت ایالات متحده، به مراسم قدم میگذارد. مسئله اینجاست که ایسایا -و چند نفر دیگر- شستشوی مغزی داده شدهاند تا راس را به قتل برسانند. سم بیشتر فیلم را صرف تلاش برای اثبات بیگناهی ایسایا میکند، حتی با اینکه دولت ایالات متحده احتمالا از وجود شرورهای قادر به کنترل ذهن آگاه است. با این حال، ظاهرا برایشان مهم نیست که انگیزه یک پیرمرد از اینکه ناگهان بخواهد رئیسجمهور را به قتل برساند، چیست.
آنتونی مکی همه تلاشش را کرده اما کافی نیست. رابطهی سم با واکین و ایسایا کمی تصنعی است و شوخیهای برادرانهی ویلسون با باکی بارنز (سباستین استن که حضوری کوتاه در فیلم دارد) را تداعی میکند، مکی در پر کردن خلاء استیو راجز هم ناموفق است. عجیب است که فیلم پنج فیلمنامهنویس دارد اما هیچکدامشان گویی شناختی از کاپیتان آمریکا ندارند. آنها حتی تلاش کردهاند تا ایدههای داستانی «سرباز زمستان» را بدزدند و دوباره استفاده کنند اما این کار را هم درست انجام نمیدهند.
«دنیای جدید شجاع» به اندازهی «ثور: عشق و تندر» و «مرد مورچهای و زنبورک: شیدایی کوانتومی»، یا «مارولها» نامنسجم نیست. اما یک فیلم جذاب هم نیست. ژولیوس اونا چند سکانس اکشن نسبتا خوب خلق کرده، اما سم بهترین مبارزهاش را در 15 دقیقه اول به نمایش میگذارد. بقیهی روایت مملو از زمینهچینی است برای چیزی که هرگز از راه نمیرسد.
علیرغم بودجهای نزدیک به 200 میلیون دلار، فیلم به شدت مهجور و کوچک است؛ بیشتری به آثار تلویزیونی شباهت دارد. خبری از قصه نیست، جلوههای ویژه معمولی هستند و رویارویی نیروی دریایی آمریکا و ژاپن شوخی از آب در آمده است. دنیای سینمایی مارول زمانی دهها خطوط داستانی مختلف را به یکدیگر پیوند میزند، حالا اما باید برای ما مهم باشد که راس با دخترش بتی (لیو تایلر) رابطه چندان خوبی ندارد.
«دنیای جدید شجاع» مجموعهای از شرورهای بهدردنخور را هم دارد. از سایدوایندر که میفهمیم هیچ نقشی در رویدادها ندارد تا ساموئل استرنز (تیم بلیک نلسون) که ناگهان از «هالک شگفتانگیز» بازمیگردد. جانکارلو اسپوزیتو و تیم بلیک نلسون بازیگران خوبی هستند اما اینجا فرصتی به آنها داده نمیشود. فیلم میخواهد هر چه سریعتر به هالک قرمز برسد و وقتی هم که میرسد، قطعا ناامید خواهید شد.
«کاپیتان آمریکا: دنیای جدید شجاع» از بدترین فیلمهای مارولی سالهای اخیر نیست، در بهترین حالت، متوسط است. فیلم سرشار از تناقض و عناصر بیربط است؛ احتمالا چون فیلم را چند بار فیلمبرداری کردند تا سعی کنند جذابش کنند. اتکای فیلم به «هالک شگفتانگیز» هم حقیقتا سوالبرانگیز است. این فیلم هیچ ایدهای ندارد که میخواهد چه چیزی باشد و در نهایت هم میآید و میرود. حتی طرفداران دوآتشه مجموعه هم همین حالا این فیلم را فراموش کردهاند.
3- تاندربولتز (Thunderbolts)

- کارگردان: جیک شرایر
- بازیگران: فلورنس پیو، سباستین استن، وایت راسل، اولگا کوریلنکو، لوئیس پولمن، گرالداین ویسونافن، کریس باوئر، دیوید هاربر
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 7.1 از 10
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 88 از 100
تا همین چند سال قبل، هیچ مجموعهای نمیتوانست به دنیای سینمایی مارول نزدیک شود اما پس از «پایان بازی»، این جهان رفتهرفته آشفتهتر شد، فرمولهایش بیاثر شدند و شخصیتهای جذاب کنار رفتند و جای خود را به شخصیتهای فرعی نصفه نیمه دادند. در حالی که به نظر نمیرسید شرایط تغییر کند، «تاندربولتز» از راه رسید؛ این فیلم چیزی دارد که آن را از اکثر پروژههای اخیر مارول متمایز میکند؛ واقعا حس میشود که دارد تلاش میکند «یک فیلم خوب» باشد.
پس از مدتها، در «تاندربولتز» نوعی هدفمندی میبینیم. بله، مسلما در بعضی بخشها، سازندگان مجبور شدهاند فیلم را به یک دنیای سینمایی بزرگتر متصل کنند اما این فیلم شما را وادار میکند تا به شخصیتها اهمیت دهید و با آنها ارتباطی احساسی برقرار کنید. . این البته تا حدودی به خاطر بازیهای قوی و قصهای است که از پرداختن به مضامین سنگین نمیترسد. بله، این ایدهها اورجینال نیستند، اما صرف وجود آنها به فیلم یک حس قابل درک بودن و زمینی بودن میدهد تا گاهی فراموش کنید این یک فیلم تجاری بلاکباستری است. این فیلم ثابت نمیکند که «مارول به اوج برگشته» اما کمی ما را امیدوار میکند.
تاندربولتز یک گروه آشفته و نامتعارف از آدمهای نگونبختی است که فریب خوردهاند تا یکدیگر را بکشند. اما یلنا (فلورنس پیو)، جان واکر (وایت راسل)، شبح (هانا جان کامن) و تسکمستر (اولگا کوریلنکو) متوجه میشوند که برای زنده ماندن باید در کنار هم بمانند، به ویژه وقتی با بابِ سادهلوح (لوئیس پولمن) روبهرو میشوند، کسی که نمیداند چه ابرقهرمان قدرتمندسی است. سرباز زمستان (سباستین استن) و نگهبان سرخ (دیوید هاربر) را نیز به این ترکیب اضافه کنید، و شما یک «جوخهی انتحار» دارید که واقعا نمیخواهید در پایان شاهد مرگشان باشید.
البته شاید ناعادلانه باشد که این فیلم را با «جوخهی انتحار» مقایسه کنیم، به خصوص وقتی شباهتهایی را میبینید که «تاندربولتز» در همهی آنها بهتر عمل میکند. رابطهی شخصیتها بسیار باورپذیرتر است، هدف آنها منطقی و قابل قبول است، و آنها در اطراف جرد لتو پرسه نمیزنند. اینجا یک حس واقعی از رفاقت وجود دارد.
و همین رفاقت است که کمکم آنها را در برابر یک تهدید فیزیکی و وجودی متحد میکند. رهبری گروه را این بار یلنا بر عهده دارد که فلورانس پیو نقش او را به بهترین شکل ایفا میکند. آسان نیست شخصیتی را به تصویر بکشید که تهی بودن را تجربه میکند، اما به مراتب سختتر است که آن را حقیقی و کمی دلخراش جلوه دهید. پیو دقیقا همین کار را کرده و ثابت میکند که در حال حاضر یکی از بهترین بازیگران دنیای سینمایی مارول است.
به نوعی، یلنا بازتابی از طرفدارانی است که از یکنواختی آثار مارول خسته شدهاند. درست مانند یلنا، فرنچایز نیز به نوعی از پروژهای به پروژهی دیگر سرگردان شده است، بدون اینکه حس واقعی از اهمیت مقصد نهایی وجود داشته باشد. اما حتی بدون این مسئله، یلنا موفق میشود مضامینی همچون تنهایی، ارزش شخصی و افسردگی را پررنگ کند. این جنس کاراکتر، چندان نوآورانه نیست، اما در مقایسه با آنچه به آن عادت کردهایم، حس تازگی دارد.
همهی شخصیتها به نوعی به این ایده متصل هستند، اما قابل توجهترین آنها باید لوئیس پولمن، بازیگر تازهوارد مجموعه باشد. باب یک بازنمایی سنگینتر از این مضامین است، و پولمن موفق میشود این کاراکتر را از نظر احساسی موثر نگه دارد. او یک معتاد سابق است که به دنبال اثبات اهمیت خود به جهان بود و تحت یک عملیات آزمایشی قرار گرفت که اکنون او را به یک تانک انسانی تقریبا شکستناپذیر تبدیل کرده است. اما جنبهی تاریک او، که از نفرت از خود و طبیعت افسردهاش سرچشمه میگیرد، باعث میشود که این قدرتها را برای مقاصد پوچگرایانه به کار گیرد. خط داستانی او چندان پیچیده نیست، اما اینکه فیلم موفق میشود با چنین مسائلی با بلوغ و ظرافت برخورد کند، قطعا برایش امتیاز میآورد. به علاوه، طراحی این شخصیت به سادگی جذاب است و موفق میشود در مواقع لزوم از یک فرد شریف به یک موجود ترسناک تبدیل شود.
باقی بازیگران هم خوب هستند اما به نظر میرسد یکی دو نفر از آنها نقششان را از سر وظیفه بازی کردهاند، و این ناراحتکننده است. باکی بارنزِ سباستین استن تا حدی هبر واقعی گروه است اما اینجا بههیچوجه جذابیت سابق را ندارد. بازی جولیا لوئیس-دریفوس در نقش والنتینا فونتین هم خوب نیست، سریعا متوجه میشوید که این یک نقشآفرینی صرفا برای چک حقوقی است و نه چیزی بیشتر. او فاجعه نیست اما تعهد زیادی به نقشش ندارد.
این فیلم میتوانست مسیر دیگر آثار مارول را طی کند، اما بازگشت به یک روایت مهجورتر، تصمیم درستی بود. ما بزرگترین و پرسروصداترین آثار مارول را دیدهایم، اما اینجا پس از مدتها، احساس میکنید فیلم شخصیتها را در اولویت قرار داده است. با وجود این تمرکز، فیلم همچنان میداند چه زمانی باید خشونت و هرج و مرج را به نمایش بگذارد. نبردها حس و حالی آشنا دارند اما از خلاقیت بهره میبرند و جدی به نظر میرسند. چه حرکت دینامیک دوربین در اولین برخورد تیم با یکدیگر باشد، چه واژگون شدن کامیونها به سبک «شوالیه تاریکی» در بیابان؛ این لحظات بسیار به یادماندنی هستند.
با این همه، «تاندربولتز» فیلمی نیست که ادعا کنیم مارول را متحول کرده است. قطعا قدمهای خوبی برمیدارد اما مشکلات خاص خودش را هم دارد. تدوین فیلم به شکلی است که اجازه نمیدهد هیچ نمایی نفس بکشد و بعضی از لحظات هم به اجبار در فیلم گنجانده شدهاند. جیک شرایر تقصیری ندارد، به هر حال وقتی برای مارول و دیزنی فیلم میسازید، مجبورید که به قوانین آنها پایبند باشید. «تاندربولتز» فیلم راضیکنندهای است و امیدواریم که مارول این شخصیتها را به حال خودشان رها نکند.
2- سوپرمن (Superman)

- کارگردان: جیمز گان
- بازیگران: دیوید کورنسوت، ریچل بروزناهان، نیکلاس هولت، ادی گاتگی، آنتونی کریگن، ناتان فیلیون، ایزابلا مرسد
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 7.1 از 10
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 83 از 100
87 سال پیش، اولین کمیک بوک سوپرمن ظاهر شد. 47 سال پیش، کریستوفر ریو و ریچارد دانر باعث شدند تماشاگران باور کنند که یک مرد میتواند پرواز کند. 19 سال پیش، برایان سینگر تلاش کرد این فرنچایز را بازسازی کند. 12 سال پیش، زک اسنایدر سعی کرد او را تاریک و افسرده کند. و 3 سال پیش، جیمز گان استخدام شد تا دنیای سینمایی دیسی را به مسیر درست بازگرداند، و اولین تلاش او برای انجام این کار، فیلم «سوپرمن» است.
فیلم قصد ندارد قصهی پیدایش سوپرمن را روایت کند که اتفاق خوبی است. در عوض، گان قصه را از میانهی یک واقعه آغاز میکند و البته این بدترین خرده پیرنگی است که او تاکنون نوشته. «سوپرمن» صدها کمیک جذاب برای روایت دارد اما گان میخواهد قصهی خودش را روایت کند؛ قصهای که متاسفانه حتی در چهارچوب یک جهان ساختگی هم نمیتوان به عناصر آن اتکا کرد. جنگ بین دو کشور خیالی -که حتی اسمشان را هم نشنیدهایم- چرا باید برای ما اهمیت داشته باشد؟ آیا در این دنیا، همهی جهان در صلح است که دغدغه سوپرمن، جنگ بین این دو کشور شده؟ و گان تا حدی که همهچیز به یک پارودی تبدیل شود، بر این جنگ پافشاری میکند و از آن حرف میزند.
باعث و بانی این جنگ، لکس لوتر (نیکلاس هولت) است که میخواهد سوپرمن (یوید کورنسوت) را تضعیف کند. او از سایهها با کلارک کنت میجنگد، آزارش میدهد، و حتی یک کمپین پنهانی در رسانههای اجتماعی راهاندازی میکند تا شهرت او را لکهدار کرده و افکار عمومی را علیهاش برگرداند. علیرغم بهترین تلاشهای کلارک برای دور ماندن از درگیریها، او به راحتی فریب میخورد و گاهی اجازه میدهد احساساتش بر او چیره شوند، و حتی رابطهاش با لوئیس لِین (ریچل بروزناهان) را خراب کنند. با وجود این، هنگامی که سوپرمن با لحظهای روبهرو میشود که احساسات عمومی نسبت به وی تغییر کرده، باید قدمهای بعدیاش را احتیاط بردارد.
مشکل شخصیت «سوپرمن» همواره این بوده که بیش از حد قدرتمند است. این مسئله باعث شده که آوردن او به پرده سینما کاری دشوار باشد؛ جیمز گان و تیمش یک راه حل خوب برای این مشکل پیدا کردهاند؛ آنها نشان میدهند که چگونه شکستناپذیری میتواند یک نقطه ضعف باشد. «سوپرمن» گان شاید یک ابرانسان باشد اما گاهی از یک انسان معمولی هم مهربانتر و آسیبپذیرتر است.
نکتهی دیگری که گان در مورد سوپرمن به آن تکیه میکند، تبدیل او به همان چیزی است که انتظار داشتیم. اینجا دیگر خبری از یک ابرقهرمان سیاه و غمگین نیست، کلارک دوستداشتنی و بامزه است. در روزهایی که همه ابرقهرمانان شبیه «شوالیه تاریکی» و «مرد آهنی» ترسیم میشوند، اشکالی ندارد که به جای یک ابرقهرمان بدبین و کنایهزن دیگر، فردی صمیمی و با اخلاص باشید.
یکی از مضمامین مهم فیلم، پرسش از انگیزهی سوپرمن است. اوایل فیلم، هنگامی که او در قلعهی تنهاییاش، در حال بهبودی است، رباتهایش پیام ضبط شدهی والدین کریپتونیاش را در حالی او از نور خورشید شفا مییابد، به او نشان میدهند؛ پیامی که در طول سفر او به زمین آسیب دیده بود. وقتی محتوای کامل آن پیام به طور کامل برای جهان آشکار میشود، سوپرمن متزلزل میشود و اعتمادی که جهان به نیات او دارد، لرزان. این تغییر کوچک در نیت والدین سوپرمن، یک تغییر بالقوه است، اما اینجا جواب میدهد.
جالب است که برخی از طرفداران، از اینکه فیلم «سوپرمن» جیمز گان بر بیگانه و خارجی بودن او تمرکز دارد، ایراد میگیرند، گویی چیز تازهای است. فراموش نکنید که داستان «سوپرمن» از اساس داستانی درباره مهاجرت بوده است. مردی که به خانهای جدید نقل مکان کرده و میخواهد یک زندگی خوب برای خود و اطرافیانش بسازد.
پیام والدین کریپتونیاش هر چه که است، کلارک زندگی دیگری را تجربه کرده و ارزشهایی که به آنها اعتقاد دارد، توسط والدینی زمینیاش به او آموزش داده شده است. فیلم این را صریحا بیان نمیکند، چیزی که میتوانست به راحتی در میان دیالوگها قرار بگیرد؛ در عوض، گان در یک لحظهی کوچک و آرام در مزرعه به ما نشان میدهد که چگونه خانوادهاش او را زمینی و انسانی خوب بار آوردهاند.
سه بازیگر اصلی، کورنسوت، بروزناهان و هولت، فوقالعاده هستند. کورنسوت را باید بیشتر تحسین کرد، او کار شگفتانگیزی در عدم تقلید از پیشینیان خود انجام میدهد، در نقش راحت به نظر میرسد و هرگز حس نمیشود که تحت فشار مقایسه شدن با آنها است. لوئیسِ ریچل بروزناهان یک روزنامهنگار سمج است که سوالات سخت میپرسد و به قلب مسائل میرسد. هولت هم برداشتی از لکس لوتر ارائه میدهد که پیش از این ندیده بودیم. در بیشتر فیلم، شاید از خودتان بپرسید که چرا تا این حد اصرار دارد که سوپرمن را پایین بکشد و در پایان، پاسخ این سوال را به بهترین شکل دریافت میکنید.
دیگر شخصیتهای فرعی هم خوب هستند. چه همکاران لوئیس و چه گروه عدالت، شامل گرین لنترن (ناتان فیلیون)، هاوکگرل (ایزابل مرسد) و مستر تریفیک (ادی گاتگی)؛ این شخصیت نه تنها یکی از بهترین سکانسهای اکشن فیلم را دارد بلکه نقشش در قصه پررنگ است و حتی امیدواریم که در آینده، فیلمی با محوریت او ساخته شود. کریپتو را هم در فیلم داریم، سگ فوقالعادهای که به آسانی فراموشش نمیکنید. . حضور او شادابی خاصی را به فیلم میآورد.
«سوپرمن» یک فیلم ابرقهرمانی استاندارد کلاسیک است. سرگرمکننده پیش میرود، لحظات جالبی دارد و کسی را آزار نمیدهد، حتی میتوان ادعا کرد که کمیکبوکیترین اقتباس سینمایی از این ابرقهرمان است. یک فیلم به تنهایی، یک جهان سینمایی جدید را نمیسازد اما «سوپرمن» اولین قدم را محکم برداشته و ما را امیدوار میکند که دیسی را دیر یا زود، در اوج و همپای مارول ببینیم.
1- چهار شگفتانگیز: گامهای نخست (The Fantastic Four: First Steps)

- کارگردان: مت شکمن
- بازیگران: پدرو پاسکال، ونسا کربی، ابن ماس-بچراک، جوزف کوئین، جولیا گارنر، سارا نایلز، مارک گیتیس، ناتاشا لیون
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 7 از 10
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 86 از 100
بدون احتساب نسخهی جدید، تا به امروز چهار فیلم درباره چهار شگفتانگیز ساخته شده است که یکی از آنها به کارگردانی راجر کورمن، هرگز منتشر نشد. دو فیلم اول، که اواسط دهه 2000 روی پرده رفتند، به موفقیتی نسبی در گیشه دست یافتند اما پتانسیل واقعی کمیکها را هدر دادند. در این فیلمها، یوان گریفید، جسیکا آلبا، کریس ایوانز و مایکل چکلیس نقشهای اصلی را ایفا میکردند. سپس شاهد یک ریبوت کاملا ناموفق در سال 2015 بودیم که آن را میتوان یک فاجعه توصیف کرد؛ بامزه است که استودیوی فاکس قرن بیستم، این فیلم را عجولانه ساخت تا حق امتیاز «چهار شگفتانگیز» را حفظ کند، اما در نهایت دیزنی این شرکت را خریداری کرد تا حق امتیاز این مجموعه و همچنین «مردان ایکس» را به دست بیاورد. از سال 2019 که این خرید انجام شد، طرفداران مارول بیصبرانه در انتظار ورود مردان ایکس و چهار شگفتانگیز به دنیای سینمایی مارول بودهاند.
دیزنی البته وقت را تلف نکرد. آنها توسعهی نسخهی جدید «چهار شگفتانگیز» را سریعا آغاز کردند و این فیلم مدتی قبل راهی سینماها شد و خوشبختانه کسی را ناامید نکرد. در این نسخه، رید ریچاردز (پدرو پاسکال)، سو استورم (ونسا کربی)، جانی استورم (جوزف کوئین)، و بِن گریم (ابن ماس-بچراک) از همان ابتدا منجیان زمین 828 به تصویر کشیده میشوند. آنها که بارها کارهای قهرمانانه انجام دادهاند، حالا در آستانهی رویارویی با بزرگترین چالش خود هستند، زیرا مجبورند از زمین در برابر یک خدای فضایی به نام گالاکتوس (رالف اینسون) و پیامآور مرموز او، سیلور سرفر (جولیا گارنر) دفاع کنند. و این ماجرا مصادف میشود با بارداری سو استورم.
مت شکمن، کارگردان، از یک ظاهر خاص رترو-فوتوریستیِ برای فیلم استفاده کرده اس. دکورها همگی به صورت فیزیکی ساخته شدهاند تا به فیلم یک حال و هوای اصیلتر بدهند. با ظاهر شگفتانگیز فیلم، احساس میکنید به گذشتههای دور پرتاب شدهاید. طراحی تولید «گامهای نخست» به راستی از بهترینهایی است که تا به امروز در دنیای سینمایی مارول دیدهایم. ساختمان بکستر، جایی که تیم در آن زندگی و کار میکند هم فوقالعاده به نظر میرسد.
با توجه به اهمیت فیلم «چهار شگفتانگیز: نخستین گامها»، جستجو برای پیدا کردن چهار بازیگر ایدهآل به پروسهای فرسایشی تبدیل شد و نزدیک به سه سال و نیم طول کشید. در چند مقطع، نامهای بزرگی همچون آدام درایور و دو پتل برای نقش رید ریچاردز، و میلا کونیس و مارگو رابی برای نقش سوزان استورم شنیده میشد. خوشبختانه، مارول در این زمینه هم سنگ تمام گذاشت. پاسکال در حال حاضر همه جا هست. این چهارمین فیلم او در سال 2025 است و اولین انتخاب برای این شخصیت نبود، اما وقتی شروع به تماشای فیلم میکنید، دیگر او را نمیبینید. فقط شخصیت رید ریچاردز را میبینید. ونسا کربی، جوزف کوئین و ابن ماس-بچراک هم راضیکننده هستند. شما نمیتوانید کس دیگری را تصور کنید که میتوانست این نقشها را بهتر بازی کند. این شخصیتها واقعا شما را به یاد یک خانوادهی واقعی میاندازند و شیمی خوبی دارند.
همانطور که اشاره شد، تاکنون چندین نسخه سینمایی از اولین خانوادهی مارول داشتهایم اما همیشه چیزی کم بود؛ . یا داستان، یا شرورها، یا بازیگران، یا زیباییشناسی که کارگردانان مختلفی مانند تیم استوری به دنبال آن بودند، همیشه یک چیز اشتباه از آب در میآمد. اما در «گامهای نخست» چنین نیست. تمام چیزهایی که شکمن و تیمش دنبال آن بودند، دقیقا مطابق برنامه در چارچوب فیلمی که ساختهاند، جواب داده است.
در فیلمهای ابرقهرمانی، یکی از جنبههای کلیدی برای موفقیت، جلوههای بصری است. «گامهای نخست» به شدت به جلوههای بصری متکی است؛ از تواناییهای کشسانی رید، تا قدرتهای سو، تا تواناییهای آتشین جانی، و بدن سنگی ابن ماس-بچراک. و همهآنها تقریبا بینقص هستند. با اینکه سیجیآی در فیلم موج میزند اما هرگز مصنوعی نیستند. و البته به شکلی نامحسوس در داستان گنجانده شدهاند. گاهی شاید حتی متوجه آنها هم نشوید اما تاثیرشان را میگذارند.
«گامهای نخست» اما با تشکر از حضور گالاکتوس، وارد حوزه فلسفه و اخلاقیات هم میشود. وقتی او فرزند نخست رید و سو را طلب میکند، روایت از سطح نبردی ابرقهرمانی فراتر میرود و به مسئلهی استقلال فکری و اخلاقی نوع بشر میرسد. امتناع قهرمانان از پذیرش این مطالبه و بازگشتشان به زمین برای اتکا به دانش، دیپلماسی و خلاقیت انسانی، نقطهی مرکزی فیلم است. این رویکرد علمیـاگزیستانسیال، تاکید میکند که رشد واقعی تنها با تکیه بر تواناییهای خود انسان ممکن میشود.
اگر قرار باشد یک ایراد کوچک از این فیلم بگیریم، این است که داستان، هر چند بسیار خوب بود، کمی قابل پیشبینی جلو میرود. از آنجایی که مارول و کوین فایگی گفته بودند که هر چهار شخصیت در «انتقامجویان» بعدی حضور دارند، بعضی از لحظات دراماتیک فیلم تاثیرشان را از دست میدهند چون میدانیم که اتفاقی برای این شخصیتها رخ نخواهد داد. با وجود این، فیلم دقیقا همان چیزی است که طرفداران میخواستند. فیلمی باکیفیت، خوشساخت و جذاب.
«چهار شگفتانگیز» یکی از شناختهشدهترین فرنچایزهای کمیکبوکی مارول است که فراموش نکنید پایه و اساس کمیکهای آنها را هم شکل داده است. این گروه ابرقهرمانی که توسط استن لی و جک کربی در سال 1961 خلق شد، نه تنها آغازگر عصر طلایی مارول بود، بلکه چهرهی ابرقهرمانان کمیکبوکی را برای همیشه تغییر داد. بسیاری از شخصیتهایی که میشناسید، از دکتر دووم، کانگ فاتح و گالاکتوس تا سیلور سرفر، رونان و پلنگ سیاه، همگی از کمیکهای «چهار شگفتانگیز» آمدهاند. بنابراین، اهمیت ویژهای داشت که «گامهای نخست» به میراث این مجموعه احترام بگذارد و اشتباهات قبلی را تکرار نکند و دقیقا همینطور هم شد.
منبع: superherohype
نوشته رتبهبندی تمام فیلمهای ابرقهرمانی ۲۰۲۵؛ از بدترین تا بهترین اولین بار در دیجیکالا مگ. پدیدار شد.

0 نظرات