سینما گاهی مثل یک آینه عمل میکند که واقعیت جامعه را به ما نشان میدهد. «مرد عینکی» هم دقیقاً همین کار را میکند، اما نه آنطور که انتظار میرود. این فیلم آینهای است از بحران هویت سینمای امروز ایران؛ جایی که داستانگویی جای خود را به بازاریابی داده و هنر تسلیم تجارت شده است.
داستان «مرد عینکی» از «حلیم رایگان» آغاز میشود، مردی ساده که مسئولیت تمیزکاری سرویس بهداشتی یکی از پارکهای شهر را بر عهده دارد. زندگی معمولی او زمانی دگرگون میشود که تصویرش به اشتباه به عنوان یکی از خطرناکترین تروریستهای جهان منتشر میشود، تصویری که پنتاگون برای دستگیری صاحبش سی میلیون دلار جایزه تعیین کرده است. ریشه این اشتباه به لحظهای سادهلوحانه برمیگردد که حلیم برای به دست آوردن یک فلاسک ساده، عکسهای شخصی و مدارک هویتیاش را در اختیار کلاهبرداران اینترنتی قرار داده بود. از این نقطه، او مانند توپی میان بازیگران قدرت دستبهدست میشود. این دست به دست شدن او را از چین تا اکوادور، از یاکوزاهای چینی تا دزدان دریایی میبرد.
داستان حلیم رایگان، مردی که از نظافتچی پارک به مظنون تروریسم بینالمللی تبدیل میشود، در ظاهر ایدهای جذاب برای طنز اجتماعی است. اما آنچه روی پرده میبینیم، بیشتر شبیه پازلی است که قطعاتش به هم نمیخورد. فیلم شروع میشود به طوری که انگار قرار است کمدی باشد، ادامه میدهد در حالی که انگار درام اجتماعی است و ناگهان در فینال تصمیم میگیرد یک اکشن هالیوودی شود. این تغییرات ژانری نه بر اساس منطق داستان، بلکه بر پایه امیدواریهای خام به جذب حداکثر مخاطب شکل گرفتهاند. انگار فیلمسازان فکر کردهاند اگر از هر ژانری کمی بردارند، حتماً کار جور درمیآید. نتیجه؟ اثری که هیچکدام از ژانرها را به درستی اجرا نمیکند.
فیلم در لوکیشنهای مختلفی فیلمبرداری شده و حلیم همانطور که گفتم هر بار میان قدرتهای مختلف دست به دست میشود. با این حال این دست به دست شدن بدون منطق است و به عنوان مثال وقتی یاکوزاهای چینی او را دستگیر میکنند، ناگهان دزدان دریایی ظاهر میشوند و او را از آن خود میکنند. چرا؟ چطور؟ کی؟ هیچ توضیحی ارائه نمیشود.
در بخشهایی از پاراگراف بعد خطر لو رفتن داستان وجود دارد.
فریب مخاطب یا تغییر ژانر؟
در قسمت پایانی فیلم، ناگهان همه چیز تغییر میکند. حلیم که تا این لحظه نمونه کامل بلاهت و سادگی بوده، ناگهان تبدیل به یک استراتژیست بینالمللی میشود که تمام این نقشه پیچیده را برای نفوذ به پنتاگون طراحی کرده بوده! این چرخش که قرار است سورپرایز باشد، در واقع بیشتر شبیه فریب مخاطب است. مشکل اینجاست که این تغییر هیچ پشتوانهای در ۹۰ دقیقه قبلی فیلم ندارد. تنها نشانهای که از این موضوع در فیلم وجود دارد، عکس نقاشیشده معشوقه سابقش است که حتی آن هم به درستی توسعه داده نشده. یعنی فیلمسازان انتظار دارند مخاطب ۹۰ دقیقه حلیم را به عنوان آدم سادهای ببیند که قربانی شده، سپس در ۱۰ دقیقه آخر باور کند که او در واقع نابغهای بوده که همه را فریب داده. این نوع چرخش در سینما زمانی موثر است که نشانههایی برای آن از قبل کاشته شده باشد، نشانههایی که در تماشای دوم قابل تشخیص باشند. اما در مرد عینکی چنین چیزی وجود ندارد. حتی رفتارهای عادی حلیم مثل میو کردن هیچ توضیح و پشتوانهای ندارد. در نتیجه آن نوع نجاتهای معجزهآسا نه تنها باورپذیری را از بین میبرد، بلکه ادعای نهایی فیلم را نیز زیر سؤال میبرد. چطور میشود کسی طرحی بکشد که وابسته به تصادفات محض و معجزه باشد؟
اگر امیدوار بودید که تیم سازنده «فسیل» بعد از آن موفقیت، قدمی جلوتر بردارند، باید بگویم که اشتباه فکر کردهاید. مرد عینکی نه تنها قدم رو به جلو نیست، بلکه چندین قدم عقبتر از نقطه شروع ایستاده است. تکرار همان فرمولها، همان تیپهای شخصیتی، همان نوع طنزسازی – فقط این بار با بودجه بیشتر و ادعای بیشتر. اما پول و ادعا نمیتوانند جایگزین خلاقیت شوند. لوکیشنهای خارجی و بازیگران غیرایرانی که سطح بازیگری خوبی هم ندارند و به شدت مصنوعی به نظر میرسند هم نمیتوانند ضعف بنیادین فیلمنامه را پنهان کنند. حتی صحنههای اکشن فیلم که قرار بود جذابیت ویژهای داشته باشد، بیشتر شبیه سکانسهای تمرینی است که زوایای دوربین خوبی هم ندارد.
سندروم ستارهمحوری
شاید مهمترین چالش «مرد عینکی» این باشد که تمام وزن خود را روی دوش یک ستاره انداخته است. بهرام افشاری، بازیگری با استعداد است اما در این فیلم بیشتر شبیه یک نام تجاری است تا یک شخصیت سینمایی. مشکل اینجاست که وقتی فیلمی کاملا وابسته به جذابیت یک فرد میشود، خود آن فرد هم قربانی میشود. تماشاگر دیگر حضور او را نشانه کیفیت نمیداند، بلکه انتظار تکرار همان چیزهایی را دارد که قبلاً دیده است. این حلقه معیوبی است که در نهایت هم ستاره را میسوزاند و هم سینما را فقیر میکند. این چیزی است که در مرد عینکی میبینیم. بهرام افشاری شخصیت جدیدی ارائه نمیدهد و حلیم رایگان انگار مانند چکیدهای از شخصیتهای طنز افشاری در فیلمهای دیگر است.
آینهای از وضعیت امروز
مرد عینکی در واقع نماد کاملی از مشکل بزرگتری است که فراتر از سینما، تمام جامعه ما را فراگرفته است: تبدیل هر چیزی به یک ماشین صرف تولید درآمد. در این فضای خفقان اقتصادی، هنر هم مجبور شده است اولویتهایش را بازتعریف کند. اما مسئله اینجاست که این بازتعریف اغلب به قیمت از دست دادن هویت اصلی تمام میشود. در این فضا، سوال اصلی دیگر این نیست که آیا فیلم چیزی برای گفتن دارد یا نه، بلکه اینکه آیا فروش خواهد داشت یا نه. این منطق اگرچه از نظر تجاری قابل فهم است، اما وقتی تبدیل به تنها معیار میشود، هنر را نابود میکند. مرد عینکی محصول همین منطق است. فیلمی که از روز اول تا آخر براساس محاسبات بازار ساخته شده، نه براساس ضرورت هنری یا فکری. حتی انتخاب بازیگران، لوکیشنها و حتی مدتزمان فیلم، همه بر اساس این محاسبه شده که چطور بیشترین فروش را داشته باشد.
اما تناقض اینجاست که این رویکرد در نهایت حتی از نظر تجاری هم ضررآور است. مخاطبی که یک بار احساس کند فریب خورده، دفعه بعد محتاطتر خواهد آمد. اعتماد مردم به سینما، که سالها برای ساختنش زحمت کشیده شده و البته همچنان مورد بحث است، در چند پروژه ضعیف میتواند نابود شود. این رویکرد نه تنها به کیفیت آثار لطمه میزند، بلکه خود مخاطب را هم دستکم میگیرد. انگار فرض بر این است که مردم چیزی جز سرگرمی ساده نمیخواهند و توان درک و تحلیل ندارند. این نگاه توهینآمیز است، چرا که تجربه نشان داده همین مردم وقتی با آثار باکیفیت مواجه میشوند، واکنش مثبت نشان میدهند.
مشکل «مرد عینکی» تنها متوجه خود این فیلم نیست. این اثر نشاندهنده بحران عمیقتری در نظام ستارهسازی سینمای ایران است. سیستمی که به جای پرورش بازیگران همهجانبه و توانمند، تمام تخممرغهایش را در یک سبد میگذارد. بهرام افشاری قربانی این سیستم است، نه مقصر آن. او بازیگری با پتانسیل بالا و تجربه قابل احترام در تئاتر است. اما وقتی تمام فشار صنعت روی دوش او میافتد تا هر نوع نقشی را بازی کند، هر ژانری را اجرا کند و هر انتظاری را برآورده سازد، طبیعی است که نتیجه رضایتبخش نباشد. این مشکل تنها متوجه افشاری نیست. مهدی هاشمی نیز در این فیلم در دام مشکل گفته شده افتاده است. در نهایت این هدررفت استعداد است، چه برای خود بازیگران، چه برای سینما.
مشکل اساسی این است که این نظام به جای اینکه محیطی برای رشد و شکوفایی استعدادها باشد، آنها را در قالبهای از پیش تعریفشده محبوس میکند. نتیجه این که نه تنها آثار جدید تکراری میشوند، بلکه خود بازیگران هم قدرت تطبیق و انعطاف خود را از دست میدهند.
پیامدهای فرهنگی طولانیمدت
آنچه مرد عینکی و آثار مشابه آن در حال انجام دادن هستند، فراتر از صدمه به صنعت سینماست. آنها در حال تغییر انتظارات فرهنگی مردم هستند. نسلی در حال شکلگیری است که ممکن است فکر کند این سطح از محتوا، طبیعی و قابل قبول است. این تأثیر به ویژه روی نسل جوان مخرب است. جوانهایی که باید با آثار باکیفیت آشنا شوند تا ذائقه و تفکر نقادشان پرورش یابد، در معرض آثاری قرار میگیرند که بیشتر شبیه تبلیغات طولانی است تا اثر هنری. از سوی دیگر، این وضعیت برای خود صنعت نیز مضر است. فیلمسازان جوان که میخواهند وارد این حرفه شوند، وقتی میبینند چنین آثاری موفق میشوند، ممکن است تصور کنند که راه موفقیت از تکرار همین فرمولها میگذرد. این باعث میشود تا خلاقیت و نوآوری کمتر ارزشگذاری شود.
سینمایی که شایسته ماست
در جامعهای که با انواع فشارها و نگرانیهای روزمره دستوپنجه نرم میکند، سینما میتواند پناهگاهی باشد برای تفریح سالم و هوشمندانه. اما این پناهگاه زمانی معنا پیدا میکند که با احترام به شعور مخاطب ساخته شود، نه با دستکمگیری او. سینمای ما نیاز به آثاری دارد که نه تنها مردم را بخنداند، بلکه فکرشان را هم درگیر کند مرد عینکی فرصتی بود برای نشان دادن این که سینمای ایران میتواند از فرمولهای کهنه فراتر برود و چیزی تازه و ارزشمند ارائه دهد. متأسفانه این فرصت از دست رفت. اما درسهایی که از این تجربه میتوان گرفت، میتواند راه را برای آثار بهتر در آینده هموار کند.
شناسنامه فیلم «مرد عینکی»
کارگردان: کریم امینی
نویسنده: حمزه صالحی
بازیگران: بهرام افشاری، مهدی هاشمی، هومن حاجی عبداللهی، سام نوری، آدریانو تولوزا، محمد حیدری، امیر کربلایی زاده، یدالله شادمانی
محصول: ۱۴۰۴، ایران
خلاصه داستان: داستان «مرد عینکی» از حلیم رایگان آغاز میشود، مردی ساده که مسئولیت تمیزکاری سرویس بهداشتی یکی از پارکهای شهر را بر عهده دارد. زندگی معمولی او زمانی دگرگون میشود که تصویرش به اشتباه به عنوان یکی از خطرناکترین تروریستهای جهان منتشر میشود، تصویری که پنتاگون برای دستگیری صاحبش سی میلیون دلار جایزه تعیین کرده است. ریشه این اشتباه به لحظهای سادهلوحانه برمیگردد که حلیم برای به دست آوردن یک فلاسک ساده، عکسهای شخصی و مدارک هویتیاش را در اختیار کلاهبرداران اینترنتی قرار داده بود. از این نقطه، او مانند توپی میان بازیگران قدرت دستبهدست میشود.
منبع: دیجیکالا مگ
نوشته نقد فیلم مرد عینکی؛ آش شله قلمکار اولین بار در دیجیکالا مگ. پدیدار شد.
0 نظرات